روزگاری که ایران کشوری عزیز
بودهاشمی رفسنجانی در ادامه به موقعیت کنونی ایران در عرصه
بینالمللی پرداخت که به گفته او نسبت به گذشته دچار زوال شده است.
او اظهار
داشت: «افتخاراتی که ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب داشت کتمانشدنی نیست و ایران
کشوری عزیز بود. من خودم با ماشین همه کشورهای اروپایی را گشتم و رانندگی کردم. از
این کشور به آن کشور میخواستم بروم، فقط پاسپورت را نشان میدادم. حالا به جایی
رسیدیم که مردم امروز میترسند زن خودشان را با خود به سفر خارجی ببرند چون
بیاهانتی میشود.»
از انقلاب سال ۱۳۵۷ به این سو ایرانیان داخل کشور برای
انجام سفرهای خارجی با دشواریهای روزافزونی مواجه هستند و شرایط دریافت ویزای
بسیاری از کشورهای جهان، بهویژه ایالات متحده و کشورهای عضو اتحادیه اروپا، مدام
سختتر میشود
torsdag den 23. maj 2013
fredag den 17. maj 2013
پاسخ کوبنده یک دختر دانشجو به خبرنگار جمهوری اسلامی
مردان نباید ایستاده باشند
وقتی زنان
سرشگ سوزانِ حسرتشان را
در دریای چشمهاشان
وقتی زنان
سرشگ سوزانِ حسرتشان را
در دریای چشمهاشان
...
onsdag den 15. maj 2013
که فلان مسئول از نوادگان قاتلان سیدالشهدا در کربلا بوده
فارس،روح الله احمدزاده کرمانی
در این دولت برخیها میخواستند با رمل و اسطرلاب کشور را اداره کنند و همین امر
انحراف است. انحراف از همین نقطه آغاز میشود که برخیها خواب میبینند و بعد
میگویند خواب ما حجت است. برفرض خواب شما برای شما حجت باشد. برای من که نیست. چه
کسی گفته با خواب و جادو میتوانید کشور را اداره کنید و انحراف همین
است."
احمدزاده گفت: "هر دفعه میگویند از آسمان برای ما خبر رسید. حتی یک بار گفتند از آسمان خبر رسیده که فلان مسئول از نوادگان قاتلان سیدالشهدا در کربلا بوده و بعد آن مسئول را عزل کردند. اینگونه کشور را اداره میکنند! اگر شما کشف شهودی داری، برای خودت است و حق نداری این نظر را در اداره کشور دخالت دهی. خواب و کشف شهودهای شما که برای ما حجت نیست. اگر بیان این مطالب حجت تکفیر شما نباشد، حتماً حجتی برای رد صلاحیت شما هست."
معاون سابق احمدی نژاد از هاشمی رفسنجانی نیز به شدت انتقاد کرد و گفت: "امروز آقایی با ۸۰ سال سن آمده و کاندیدا شده است. یادشان رفته در گذشته چه کارهایی کردند. امروز میانگین سنی کشور جوان بوده و حدود ۳۵ سال است. اما این آقایی که ۴۵ سال از میانگین سنی کشور بزرگتر است، میخواهد رئیسجمهور شود."
احمدزاده گفت: "هر دفعه میگویند از آسمان برای ما خبر رسید. حتی یک بار گفتند از آسمان خبر رسیده که فلان مسئول از نوادگان قاتلان سیدالشهدا در کربلا بوده و بعد آن مسئول را عزل کردند. اینگونه کشور را اداره میکنند! اگر شما کشف شهودی داری، برای خودت است و حق نداری این نظر را در اداره کشور دخالت دهی. خواب و کشف شهودهای شما که برای ما حجت نیست. اگر بیان این مطالب حجت تکفیر شما نباشد، حتماً حجتی برای رد صلاحیت شما هست."
معاون سابق احمدی نژاد از هاشمی رفسنجانی نیز به شدت انتقاد کرد و گفت: "امروز آقایی با ۸۰ سال سن آمده و کاندیدا شده است. یادشان رفته در گذشته چه کارهایی کردند. امروز میانگین سنی کشور جوان بوده و حدود ۳۵ سال است. اما این آقایی که ۴۵ سال از میانگین سنی کشور بزرگتر است، میخواهد رئیسجمهور شود."
mandag den 13. maj 2013
شعر طنز انتخابات از زبان شاعر افغان که وصف حال ما ایرانیان می باشد
غفور امینی
———————-
کردند کاندید وما رأی داده ایم
برچپن و پَکول وکلا رأی داده ایم
بر مردمانِ بی سر وپا رای داده ایم
هرکس که پیش آمده ما رأی داده ایم
خدمت بِگفته اند وخیانت نموده اند
ازجانیان همیشه حمایت نموده اند
دارو ندارِ ما همه غارت نموده اند
بِین ساده گی که ما به کی ها رأی داده ایم
***
آنانکه چند بار تقلب نموده اند
در پشتِ پرده کارِ خپ وچُپ نموده اند
ملک وزمین به خویش تصاحُب نموده اند
بهرِ چی باز ما وشما رای داده ایم
،،،،
هرگاه نبود خدمتِ ملت مُرادِ شان
دل بسته اند بیش به قوم ونژادِ شان
جُز خویشتن به کس نَبُوَد اعتمادِ شان
باشد سوال اینکه : چرا رأی داده ایم
***
بر این همه که نیست صداقت شعارِ شان
خدمت برای غیر بُوَد افتخارِ شان
نزدِ همه چو هیچ شده اعتبارِ شان
بیهوده ما به صدق وصفا رأی داده ایم
***
امروز بدتر است زدیروز وسا لِ پار
درطولِ چند سا ل نکردند هیچ کار
بِسپُرده اند به غیر وبه بیگانه اختیار
با چشمِ بسته درهمه جا رأی داده ایم
***
نی بهر جنگ آخر وپایان میَسشر است
نی روزِ بِهتری به غریبان مُیشسر است
خود کرده را نه درد و نه درمان مُیَسر است
تقصیر ماست اینکه چرا رأی داده ایم
***
در یازده سال نشد اعتنا به ما
گردید سر به سر همه جوروجفا به ما
امروز نیست،ظلم شد ازسالها به ما
دانم نه اینکه بهرِ چه ما رأی داده ایم
***
گویی که ملت اند همه نزد شان اسیر
هم بی تفاوت ااند وکیل است یاوزیر
عادی شدست بر همگان قتل ومرگ و میر
آنها سپرده وعده وما رأی داده ایم
***
دربین شان که نیست یکی آدمِ خبیر
زانرو که گشته اند به بیگانگان اجیر
ازدولت وزدولتیان گشته ایم سیر
باصد امید بروکلا رأی داده ایم
سپتمبر۲۰۱۲سویدن
اینجا ایران بود
اینجا ایران بود و اینان نیز ایرانی بودند. از کره ی دیگری نیامده بودند. آدم هایی معمولی بودند. برخی محجبه بودند و برخی به حجاب اعتقادی نداشتند, اما در کنار هم زندگی می کردند. همه چیز عالی نبود اما حجاب هم وسیله ای برای تشویق یا تحقیر, افتخار یا اجبار نبود.
ما نمی خواهیم به عقب برگردیم بلکه می خواهیم نشان بدهیم حجاب نه مصونیت است نه محدودیت. حجاب تنها یک انتخاب است. در این انتخاب, ایرانیان باید آزاد باشند, چنان که بودند!
ما نمی خواهیم به عقب برگردیم بلکه می خواهیم نشان بدهیم حجاب نه مصونیت است نه محدودیت. حجاب تنها یک انتخاب است. در این انتخاب, ایرانیان باید آزاد باشند, چنان که بودند!
fredag den 10. maj 2013
انفجار های سه شنبه شب در غرب تهران،
عبداللهی معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشورروز چهارشنبه ضمن تایید خبر انفجار های
سه شنبه شب در غرب تهران، گفت: انفجارهای شب گذشته که در غرب تهران رخ داد، برای از
بین بردن مهمات ضایعاتی و از رده خارج در یک واحد نظامی بوده است.
این در حالی است که روز گذشته سایت مشرق وابسته به وزارت اطلاعات ساعتی پس از وقوع انفجار اعلام کرد که این انفجار در انبار یک کارخانه مواد شیمیایی متعلق به بخش خصوصی رخ داده است.
به گزارش ایسنا علی عبداللهی درباره اخبار برخی سایتها مبنی بر رخ دادن سه انفجار پی در پی در غرب تهران گفت: معمولا در واحدهای نظامی اینطور است که هر از چند گاهی به صورت روتین برای از بین بردن مهمات ضایعاتی و از رده خارج شده، انفجارهایی انجام میشود.
وی تاکید کرد: در غرب تهران و در شهریار نیز یکی از پادگانها به از بین بردن این مهمات ضایعاتی و از رده خارج، اقدام کرده است.
معاون وزیر کشور تاکید کرد: این انفجارها در مکان خاصی انجام میشود تا خطری نداشته باشد.
از سوی دیگر برخی رسانه های وابسته به مخالفان جمهوری اسلامی از جمله سایت مجاهدین خلق، از انفجار شدید در مجتمع رجا شيمی وابسته به صنايع وزارت دفاع خبر دادند.
بر اساس این گزارش انفجار ساختمان این مجتمع به شدت لرزاند و خسارات زيادی به بار آورد. مجتمع رجا شيمی در شهريار، جاده ملارد، بعد از روستای بيدگنه، در نزديکی منطقه صفادشت قرار دارد.
اين مجتمع که برای وزارت دفاع بسيار حائز اهميت است، در يک منطقه به شدت حفاظت شده و در مجاورت پادگانهای نيروی هوايی و مرکز تحقيقات موشکی سپاه پاسداران قرار دارد.
بنا به این گزارش بلافاصله بعد از انفجارهای روز سه شنبه، مدير مجتمع رجا شيمی طی بخشنامه ای به کليه دست اندرکاران دستور داده است از دادن هر گونه اطلاعاتی در مورد اين انفجار و ضايعات و خسارتهای آن خودداری کنند.
بگفته شاهدان عینی برای جلوگيری از پخش اطلاعات مربوط به محل و جزييات انفجار، مسئولان این مجتمع از ورود آتش نشانی به داخل مجتمع ممانعت کرده و با آتش نشانی داخلی مجتمع اقدام به مهار آتش سوزيهای ناشی از انفجار نمودند.
سال گذشته نیز در انفجار مهيبی که در يکان موشکی سپاه پاسداران در نزديکی همين منطقه رخ داد، پاسدار سرلشکر حسن مقدم همراه با تعدادی از پاسداران مسئول در پروژه های موشکی جمهوری اسلامی ایران کشته شدند
tirsdag den 7. maj 2013
آیا تیمور واقعا لنگ بوده است
تیمور گورکانی که بعضا به نام تیمور لنگ خوانده میشود، در قرن چهاردهم میلادی از گمنامی سر برآورد و به فاتح ملتها تبدیل شد.او از سر دشمنانش منارهها ساخت.آنطور که جاستین ماروزی مینویسد، در دورانی که توانایی جسمی اهمیت زیادی داشت، انجام چنین فتوحاتی کار بزرگی است.
اگر سعی کنید بزرگترین فاتحان تاریخ را به یاد بیاورید، به احتمال
زیاد فورا نام چنگیزخان و اسکندر مقدونی به ذهنتان میرسد.
اما اگر اهل آسیای مرکزی یا فراتر از آن، جهان اسلام نباشید،
بعید است از تیمور لنگ یادی کنید.این جنگجوی تاتار که در سال ۱۳۳۶ میلادی،
در نزدیکی سمرقند در ازبکستان امروزی بهدنیا آمد، از برخی جهات شاه مقدونی
و جنگجوی مغول را تحتالشعاع خود قرار داد.تیمور برخلاف اسکندر، عضو خاندان
سلطنتی نبود و پیشینه خانوادگی سادهای داشت. به علاوه، برخلاف چنگیز،
او قومی را تحت فرمان خود نداشت که بتواند آنها را به فتوحات نظامی رهنمون شود،
بلکه مجبور بود از مجموعهای از اقوام و ملیتهای مختلف و اغلب سرکش، ارتشی موفق بسازد.
زمانی که در سال ۱۴۰۲ میلادی، تیمور در میدان نبرد با بایزید اول، سلطان عثمانی، روبرو شد، سربازانی را از سراسر امپراتوری خود در اختیار داشت: از ارمنستان گرفته تا افغانستان و از سمرقند تا سیبری.
غلبه بر چنین کاستیهایی که برای خودشان نقاط ضعف به شمار میروند، بهخودی خود مساله بزرگی بود. اما نکته بهمراتب شگفتانگیزتر این است که سمت راست بدن تیمور دچار معلولیتی جدی بود.
در هنگام تولد، نام او را تیمور گذاشتند که به معنای آهن است.
اما بعد از اینکه در جوانی دست و پای چپش به شدت آسیب دید، در زبان فارسی به او لقب "لنگ" دادند. نامهایی که او در غرب به آنها خوانده میشود نیز با تغییری جزئی در همین نام و لقب فارسی بهوجود آمدهاند.
قبر تیمور در آرامگاه "گور امیر" در سمرقند قرار دارد
در دورانی که مهارتهای جنگی پیششرط لازم برای رسیدن به قدرت سیاسی بود، چنین معلولیت شدیدی برای بیشتر افراد ضربهای خردکننده است.
احتمالا تیمور هم در جوانی با این ضربالمثل محلی آشنا بود که میگوید: "تنها دستی که توان نگه داشتن شمشیر دارد، میتواند کوپال حکومت را به دست گیرد."
بدون شک، پیشرفت و ترقی در جهان بیرحم آن زمان بدون سرآمد بودن در مبارزه تن به تن و تیراندازی ممکن نبود.
منابع تاریخی هم تردیدی درباره معلولیت تیمور باقی نمیگذارند، اما در مورد اینکه این معلولیت دقیقا چطور ایجاد شده، هنوز تردیدهایی وجود دارد. احتمالا این اتفاق در سال ۱۳۶۳ میلادی افتاده است. یعنی زمانی که تیمور در خدمت خان سیستان در جنوب غربی افغانستان کنونی بود.
ابن عربشاه، وقایعنگار قرن پانزدهم میلادی که البته موضع بسیار خصمانهای نسبت به تیمور دارد، میگوید که یک چوپان هشیار متوجه شد تیمور در اطراف گله گوسفندانش پرسه میزند. پس با یک تیر شانهاش را هدف قرار داد و تیر دیگری را هم به نشیمنگاه او زد.
او مینویسد: "نقص عضو هم به فقر او (تیمور) اضافه شد و ایراد دیگری به شرارت و خشم جنونآمیز او علاوه گردید."
روی گونزالس کلاویخو، سفیر اسپانیا که در سال ۱۴۰۴ میلادی به سمرقند رفت، ثبت کرده است که در درگیری تیمور با گروه بزرگی از سواران سیستانی که عده زیادی از سربازان او را کشتند، چه گذشته است.
او مینویسد: "آنها خود او را هم از اسب انداختند و پای راستش را زخمی کردند. او بر اثر این جراحت، تا پایان عمر لنگ میزد؛ دست راستش هم مجروح شده بود و انگشت کوچک و انگشت کناری آن را از دست داده بود."
در سال ۱۹۴۱ میلادی در اتحاد جماهیر شوروی، یک گروه باستانشناس تحت هدایت میخائیل گراسیموف برای نبش قبر تیمور وارد عمل شد و به مقبره زیبای او در سمرقند رفت.
ازبکستان-سرزمین تیمور لنگ
مساحتی بیش از آلمان دارد، با جمعیت ۲۸ میلیون نفر
در سال ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد، اما آخرین رهبر دوران کمونیسم، اسلام کریماف، هنوز در قدرت است و نظام حاکم عملا همچنان تکحزبی است
در سال ۲۰۱۲ بهعنوان یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان شناخته شد؛ سازمان عفو بینالملل به نقض گسترده حقوق بشر در این کشور اشاره کرده است
ازبکستان تیمور گورکانی را قهرمان ملی معرفی میکند. در سال ۲۰۰۰ رئیس جمهور کریماف در یک سخنرانی خطاب به ملت گفت: "شما نوادگان مردمانی بزرگ هستید. شما نیروی تیمور گورکانی را در دستانتان دارید"
در تاشکند (پایتخت کشور) مجسمهای از تیمور سوار بر اسب جایگزین تندیس کارل مارکس شده است
اعضای تیم دریافتند که تیمور واقعا لنگ بوده، هیکلی تنومند و حدود ۱۷۰ سانتیمتر قد داشته است؛ پای راستش در محل تلاقی استخوان ران و کاسه زانو آسیب دیده بود و در نتیجه، پای راستش از پای چپ کوتاهتر بوده است. دلیل پسوند تحقیرآمیز "لنگ" در نام او هم همین موضوع است.
تیمور احتمالا موقع راه رفتن پای راستش را میکشید و شانه چپش بهشکلی غیرطبیعی بالاتر از شانه راستش بوده است. جراحات دیگری هم در دست و آرنج راستش دیده شد.
لنگ بودن تیمور به دشمنان او از جمله امپراتوران عثمانی و حاکمان بغداد و دمشق بهانه خوبی میداده است تا به ریشخندش بگیرند. اما مسخره کردن او، از شکست دادنش در میدان جنگ آسانتر بود.
حتی ابن عربشاه، که سرسختترین منتقد تیمور است، قبول دارد که او "قدرت و شجاعت زیادی داشت" و رهبری "جسور و دلاور" بود که "ترس توأم با احترام و فرمانبری" را در دل دیگران میانداخت.
از میان نوشتههای ادوارد گیبن، تاریخدان بزرگ قرن هجدهم، میتوان حس کرد که او به تیمور علاقه دارد.
او که معتقد است نبوغ نظامی تیمور هرگز آنقدر که باید، مورد تحسین مورخان قرار نگرفته است، مینویسد: "مردمانی که از او شکست خوردند، به شکلی فرومایه و در عین حال تاثیرگذار از او انتقام گرفتند؛ با افسانههایی مملو از تهمت درباره تولد، شخصیت و حتی نام تیمور."
با این حال، او اضافه میکند: "همین که یک دهقان توانست بر سرتاسر آسیا حکومت کند، نشاندهنده شایستگی بیشتر اوست و نه مایه تحقیرش. لنگ بودنش هم نمیتواند مایه سرزنش و ملامت باشد، مگر اینکه قرار باشد به خاطر یک نقص عضو طبیعی، و حتی شاید شرافتمندانه، خجالت بکشد."
تیمور در هنگام مرگش در سال ۱۴۰۲ میلادی، در راه جنگ با امپراتور چین از سلسله مینگ بود.
او بعد از ۳۵ سال جنگهای پیاپی، همچنان در میدان نبرد بیشکست مانده بود.
نمونههای تاریخی نادری وجود دارند که مردی توانسته باشد به این آسانی بر معلولیت جسمی خود غلبه کند، اما صدها هزار نفر از سکنه آسیا که بهشکل بیرحمانهای قتلعام و سربریده شدند، به بهای جانشان این موضوع را دریافتند.
اگر سعی کنید بزرگترین فاتحان تاریخ را به یاد بیاورید، به احتمال
زیاد فورا نام چنگیزخان و اسکندر مقدونی به ذهنتان میرسد.
اما اگر اهل آسیای مرکزی یا فراتر از آن، جهان اسلام نباشید،
بعید است از تیمور لنگ یادی کنید.این جنگجوی تاتار که در سال ۱۳۳۶ میلادی،
در نزدیکی سمرقند در ازبکستان امروزی بهدنیا آمد، از برخی جهات شاه مقدونی
و جنگجوی مغول را تحتالشعاع خود قرار داد.تیمور برخلاف اسکندر، عضو خاندان
سلطنتی نبود و پیشینه خانوادگی سادهای داشت. به علاوه، برخلاف چنگیز،
او قومی را تحت فرمان خود نداشت که بتواند آنها را به فتوحات نظامی رهنمون شود،
بلکه مجبور بود از مجموعهای از اقوام و ملیتهای مختلف و اغلب سرکش، ارتشی موفق بسازد.
زمانی که در سال ۱۴۰۲ میلادی، تیمور در میدان نبرد با بایزید اول، سلطان عثمانی، روبرو شد، سربازانی را از سراسر امپراتوری خود در اختیار داشت: از ارمنستان گرفته تا افغانستان و از سمرقند تا سیبری.
غلبه بر چنین کاستیهایی که برای خودشان نقاط ضعف به شمار میروند، بهخودی خود مساله بزرگی بود. اما نکته بهمراتب شگفتانگیزتر این است که سمت راست بدن تیمور دچار معلولیتی جدی بود.
در هنگام تولد، نام او را تیمور گذاشتند که به معنای آهن است.
اما بعد از اینکه در جوانی دست و پای چپش به شدت آسیب دید، در زبان فارسی به او لقب "لنگ" دادند. نامهایی که او در غرب به آنها خوانده میشود نیز با تغییری جزئی در همین نام و لقب فارسی بهوجود آمدهاند.
قبر تیمور در آرامگاه "گور امیر" در سمرقند قرار دارد
در دورانی که مهارتهای جنگی پیششرط لازم برای رسیدن به قدرت سیاسی بود، چنین معلولیت شدیدی برای بیشتر افراد ضربهای خردکننده است.
احتمالا تیمور هم در جوانی با این ضربالمثل محلی آشنا بود که میگوید: "تنها دستی که توان نگه داشتن شمشیر دارد، میتواند کوپال حکومت را به دست گیرد."
بدون شک، پیشرفت و ترقی در جهان بیرحم آن زمان بدون سرآمد بودن در مبارزه تن به تن و تیراندازی ممکن نبود.
منابع تاریخی هم تردیدی درباره معلولیت تیمور باقی نمیگذارند، اما در مورد اینکه این معلولیت دقیقا چطور ایجاد شده، هنوز تردیدهایی وجود دارد. احتمالا این اتفاق در سال ۱۳۶۳ میلادی افتاده است. یعنی زمانی که تیمور در خدمت خان سیستان در جنوب غربی افغانستان کنونی بود.
ابن عربشاه، وقایعنگار قرن پانزدهم میلادی که البته موضع بسیار خصمانهای نسبت به تیمور دارد، میگوید که یک چوپان هشیار متوجه شد تیمور در اطراف گله گوسفندانش پرسه میزند. پس با یک تیر شانهاش را هدف قرار داد و تیر دیگری را هم به نشیمنگاه او زد.
او مینویسد: "نقص عضو هم به فقر او (تیمور) اضافه شد و ایراد دیگری به شرارت و خشم جنونآمیز او علاوه گردید."
روی گونزالس کلاویخو، سفیر اسپانیا که در سال ۱۴۰۴ میلادی به سمرقند رفت، ثبت کرده است که در درگیری تیمور با گروه بزرگی از سواران سیستانی که عده زیادی از سربازان او را کشتند، چه گذشته است.
او مینویسد: "آنها خود او را هم از اسب انداختند و پای راستش را زخمی کردند. او بر اثر این جراحت، تا پایان عمر لنگ میزد؛ دست راستش هم مجروح شده بود و انگشت کوچک و انگشت کناری آن را از دست داده بود."
در سال ۱۹۴۱ میلادی در اتحاد جماهیر شوروی، یک گروه باستانشناس تحت هدایت میخائیل گراسیموف برای نبش قبر تیمور وارد عمل شد و به مقبره زیبای او در سمرقند رفت.
ازبکستان-سرزمین تیمور لنگ
مساحتی بیش از آلمان دارد، با جمعیت ۲۸ میلیون نفر
در سال ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد، اما آخرین رهبر دوران کمونیسم، اسلام کریماف، هنوز در قدرت است و نظام حاکم عملا همچنان تکحزبی است
در سال ۲۰۱۲ بهعنوان یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان شناخته شد؛ سازمان عفو بینالملل به نقض گسترده حقوق بشر در این کشور اشاره کرده است
ازبکستان تیمور گورکانی را قهرمان ملی معرفی میکند. در سال ۲۰۰۰ رئیس جمهور کریماف در یک سخنرانی خطاب به ملت گفت: "شما نوادگان مردمانی بزرگ هستید. شما نیروی تیمور گورکانی را در دستانتان دارید"
در تاشکند (پایتخت کشور) مجسمهای از تیمور سوار بر اسب جایگزین تندیس کارل مارکس شده است
اعضای تیم دریافتند که تیمور واقعا لنگ بوده، هیکلی تنومند و حدود ۱۷۰ سانتیمتر قد داشته است؛ پای راستش در محل تلاقی استخوان ران و کاسه زانو آسیب دیده بود و در نتیجه، پای راستش از پای چپ کوتاهتر بوده است. دلیل پسوند تحقیرآمیز "لنگ" در نام او هم همین موضوع است.
تیمور احتمالا موقع راه رفتن پای راستش را میکشید و شانه چپش بهشکلی غیرطبیعی بالاتر از شانه راستش بوده است. جراحات دیگری هم در دست و آرنج راستش دیده شد.
لنگ بودن تیمور به دشمنان او از جمله امپراتوران عثمانی و حاکمان بغداد و دمشق بهانه خوبی میداده است تا به ریشخندش بگیرند. اما مسخره کردن او، از شکست دادنش در میدان جنگ آسانتر بود.
حتی ابن عربشاه، که سرسختترین منتقد تیمور است، قبول دارد که او "قدرت و شجاعت زیادی داشت" و رهبری "جسور و دلاور" بود که "ترس توأم با احترام و فرمانبری" را در دل دیگران میانداخت.
از میان نوشتههای ادوارد گیبن، تاریخدان بزرگ قرن هجدهم، میتوان حس کرد که او به تیمور علاقه دارد.
او که معتقد است نبوغ نظامی تیمور هرگز آنقدر که باید، مورد تحسین مورخان قرار نگرفته است، مینویسد: "مردمانی که از او شکست خوردند، به شکلی فرومایه و در عین حال تاثیرگذار از او انتقام گرفتند؛ با افسانههایی مملو از تهمت درباره تولد، شخصیت و حتی نام تیمور."
با این حال، او اضافه میکند: "همین که یک دهقان توانست بر سرتاسر آسیا حکومت کند، نشاندهنده شایستگی بیشتر اوست و نه مایه تحقیرش. لنگ بودنش هم نمیتواند مایه سرزنش و ملامت باشد، مگر اینکه قرار باشد به خاطر یک نقص عضو طبیعی، و حتی شاید شرافتمندانه، خجالت بکشد."
تیمور در هنگام مرگش در سال ۱۴۰۲ میلادی، در راه جنگ با امپراتور چین از سلسله مینگ بود.
او بعد از ۳۵ سال جنگهای پیاپی، همچنان در میدان نبرد بیشکست مانده بود.
نمونههای تاریخی نادری وجود دارند که مردی توانسته باشد به این آسانی بر معلولیت جسمی خود غلبه کند، اما صدها هزار نفر از سکنه آسیا که بهشکل بیرحمانهای قتلعام و سربریده شدند، به بهای جانشان این موضوع را دریافتند.
دیروز امروز فردا مقایسه بدون شرح
زنان ورزشکار ایرانی قبل از انقلاب
زنان ایران
ورود زنان به عرصه ورزش در ایران، به تلاش های وسیعی که در گذشته انجام شده، بازمی گردد. زنان ورزشکار ایرانی در رشته های مختلفی فعالیت می کنند و مدال های جهانی کسب کرده اند، مانند اتومبیلرانی (که مشترک با مردان است)، تنیس، تیراندازی، والیبال، فوتبال، بسکتبال، دوومیدانی، انواع ورزش های رزمی و ...
بعضی از ورزشکاران زن ایرانی بسیار مشهور هستند مانند:
ارغوان رضایی، قهرمان تنیس ایرانی الاصل که هم اکنون در فرانسه بازی می کند... او به «ملکه تنیس ایران» معروف است.
یاسمین سعادت، اولین زن تنیسور ایرانی با حجاب اسلامی در مسابقات بین المللی حاضر شدند.
لاله صدیق، قهرمان اتومبیلرانی مشترک زنان و مردان در ایران که به «شوماخر ایرانی» معروف است
ورود زنان به عرصه ورزش در ایران، به تلاش های وسیعی که در گذشته انجام شده، بازمی گردد. زنان ورزشکار ایرانی در رشته های مختلفی فعالیت می کنند و مدال های جهانی کسب کرده اند، مانند اتومبیلرانی (که مشترک با مردان است)، تنیس، تیراندازی، والیبال، فوتبال، بسکتبال، دوومیدانی، انواع ورزش های رزمی و ...
بعضی از ورزشکاران زن ایرانی بسیار مشهور هستند مانند:
ارغوان رضایی، قهرمان تنیس ایرانی الاصل که هم اکنون در فرانسه بازی می کند... او به «ملکه تنیس ایران» معروف است.
یاسمین سعادت، اولین زن تنیسور ایرانی با حجاب اسلامی در مسابقات بین المللی حاضر شدند.
لاله صدیق، قهرمان اتومبیلرانی مشترک زنان و مردان در ایران که به «شوماخر ایرانی» معروف است
mandag den 6. maj 2013
چند نصیحت پدرانه برای انتخابات در راه
انتخـابـات دگـر، بـار دگـر در راه است
خلق را وعده ی پوچ سر خرمن بدهید
پســران عزبــی را کــه مجـرد هستنـــد
همه را یک شبه با ساز و دُهُل زن بدهید
بــه مدیــران ادارات کلیـــدی ، اسفنــــد
غیر پاداش کلان یک دوسه تا وَن بدهید
وَ بـه افـرادِ مـوثـر سنـدِ بـاغ و زمیـن
در محل ِ خفنـی از طرف مـن بدهیــد
به زنان تا که بیایند و به ما رای دهند
قـول آزادی ِ کوتاهــی ِ دامــن بدهیــــد
گرگ را وعده ی میش و به خران وعده ی کاه
جـوجـه ها را الکــــی وعــده ی ارزن بدهیـــد
گر چه موجودی ِ صندوق تمام است ولی
به رعیت کوپن ِ شکر و روغـن بدهیــــد
خانه در مملکت ارزان شد و باید پس از این
به جهــان وعـده ی ارزانی ِ مسکـن بـدهیـــد
الکی تــوی ِ سخنرانـی تــان در سیمــــا
وعـده ی کنتـرل قیمــتِ آهــن بــدهیــــد
یا به اموات علی رغم گرانی ِ قبــور
قول ِ کمتر شدن ِ قیمتِ مدفـن بدهیـــد
تا که تاثیـر کنــد صحبتتــان بیـن ِ عــوام
وعده ها را همه با واژه ی شرعا" بدهید
الغرض کار ندارم که چطـوری ، لیکن
تا زمان ِ همه پرسی ،همه کلا" بدهیـد!
خشتکش پاره شد و احمد ِ
طناز نوشت
به طرف حداقل یک نخ و
سـوزن بدهید
fredag den 3. maj 2013
دفترخاطرات تازه عروس
دفترخاطرات تازه عروس
الان رسيديم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جديد مستقر شديم ..خيلي سرگرم کننده هست اين که واسه ريچارد آشپزي ميکنم ..امروز ميخوام يه جور کيک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده که 12 تا تخم مرغ رو جدا کنين و بزنين ولي من کاسه به اندازه کافي نداشتم واسه همين مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگيرم تا بتونم تخم مرغ ها رو توش بزنم.
سه شنبه
ما تصميم گرفتيم واسه شام سالاد ميوه بخوريم ..در روش تهيه اون نوشته بود..بدون پوشش سرو شود ..خوب منم اين دستور رو انجام دادم ..ولي ريچارد يکي از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون ..نميدونم چرا هر دو تاشون وقتي که داشتم واسشون سالاد رو سرو ميکردم.. اون جور عجيب و شگفت زده به من نگاه ميکردن
چهار شنبه
من امروز تصميم گرفتم برنج درست کنم و يه دستور غذايي هم پيدا کردم واسه اين کار که ميگفت قبل از دم کردن برنج کاملا شستشو کنين .پس من آبگرمکن رو راه انداخنم و يه حموم و شستشوي حسابي کردم قبل از اين که برنج رو دم کنم..ولي من آخرش نفهميدم اين کار چه تاثيري تو دم کردن بهتر برنج داشت
پنجشنبه
بازم امروز ريچارد ازم خواست که واسش سالاد درست کنم ..خوب منم يه دستور جديد رو امتحان کردم ... تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنين و بعد اونو روي يه رديف کاهو پخش کنين و بزارين يه ساعت بمونه قبل از اين که اونو بخورين ..
خوب منم کلي گشتم تا يه باغچه پيدا کردم و سالادمو روي يه رديف از کاهوهايي که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم يه ساعت بلاي سرش بايستم که يه دفعه يه سگي نياد اونو بخوره
ريچارد اومد اون جا و ازم پرسيد من واقعا حالم خوبه؟؟
نميدونم چرا ؟..عجيبه!!! ..حتما خيلي تو کارش استرس داشته ..بايد سعي کنم يه مقداري دلداريش بدم
جمعه
امروز يه دستور غذايي راحت پيدا کردم ..نوشته بود همه مواد لازم رو تو يه کاسه بريز و بزن به چاک ..خوب منم ريختم تو کاسه و رفتم خونه ي مامانم ..ولي فکر کنم دستوره اشتباه بود .چون وقتي برگشتم خونه.. مواد لازم همون جوري که ريخته بودمشون تو کاسه ..مونده بودن
شنبه
ريچارد امروز رفت مغازه و يه مرغ خريد و از من خواست که واسه مراسم روز يکشنبه اونو آماده کنم ..ولي من مطمئن نبودم که چه جوري آخه ميشه يه مرغ رو واسه يکشنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد ..قبلا به اين نکته تو مزرعه مون توجهي نکرده بودم ولي بالاخره يه لباس قديمي عروسک پيدا کردم و با کفش هاي خوشگلش ..واي من فکر ميکنم مرغه خيلي خوشگل شده بود
وقتي ريچارد مرغه رو ديد ..اول شروع کرد تا شماره 10 به شمردن و ولي بازم خيلي پريشون بود ..
حتما به خاطر شغلشه يا شايدم انتظار داشته مرغه واسش برقصه.
وقتي ازش پرسيدم عزيزم آيا اتفاقي افتاده ؟شروع کرد به گريه و زاري و هي داد ميزد
..آخه چــــرا من ؟؟چــــــرا من؟
آها ..حتما به خاطر استرس کارشه ..مطمئنم
torsdag den 2. maj 2013
نامه گوسفندی به مادرش
ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.
ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.
ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ.
ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥﭼﺎﻗﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ، ﭘﺴﺮﺵ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﯿﻤﺖ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ.
ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎﻻﻫﺎ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﺎﺏ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﻫﻮﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﻢ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ.
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ.
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺐﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼﻣﻤﻠﮑﺖ!
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺐﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼﻣﻤﻠﮑﺖ!
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ. ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻫﻮ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ.
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ. ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻫﻮ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ.
ﻣﺎﺩﺭ! ﺩﯾﮕﺮ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺳﻼﻣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻢ
ﺳﻼﻣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻢ
سلام مرا به رئیس جمهور محبوب گوسفندان برسان
از قول من به وزیر اقتصاد چند بع بع برسان
اگر شد برای خود و فامیل تقاضای بیمه بدنه و عمر کنید
ﺑﺮﺳﺎﻥ؛ ﺑﻪ ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﻫﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ.
Abonner på:
Opslag (Atom)