fredag den 21. september 2012

به بهانه روز اول مهر روز اول مدرسه


پاييز بوي مدرسه مي‌دهد،
 بوي كيف و كتاب نو و مدادهايي كه تا به حال تراش‌ نخورده‌اند.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد،
http://1.3.3.img98.net/out.php/i468437_44798109.jpg  بوي كلاس‌هايي رنگ‌شده، نيمكت‌هايي تازه و تخته‌سياهي كه اول سال حسابي سياه بود و هنوز هيچ تكه گچي ردي روي آن باقي نگذاشته بود.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد،
بوي آدم‌هاي جديدي كه قرار است 9 ماه تمام همكلاسي‌اشان باشي.
 آدم‌هايي كه بعدها مثل حياط وسط آن چهارديواري بزرگ دست‌نيافتني مي‌شوند.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد؛
 هم براي كودكان و نوجواناني كه اين روزها از اين مغازه به آن مغازه مي‌روند تا خود را براي روز اول مهر آماده كنند و چه براي پيرمردهايي كه روزهاي آخر تابستان را روي نيمكت‌هاي توي پارك يا سكوهاي جلوي خانه سپري مي‌كنند.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد، چه فرقي مي‌كند كه اين مدرسه در خاطرات سال‌هاي سال پيش ما جا‌مانده باشد و غباري از زمان، چهره آدم‌هاي توي آن را تار كرده باشد.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد، حتي اگر آن قدر بزرگ شده باشي كه ديگر چهار‌ديواري دور حياط مدرسه مانع هميشگي‌ات باشد، براي ورود به حياطي كه زنگ‌هاي ورزش معناي ديگري داشت.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد،
  حتي اگر معلم‌هاي دوران ابتدايي‌ات حالا زير خروارها خاك خفته باشند و همبازي‌هاي شاداب دوران كودكي‌‌ات هر كدام گوشه‌اي افتاده باشند و روزهاي مانده را شماره كنند.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد و همين مهم است، اين روز اول مهر كودكان قد و نيم قد را مي‌‌بيني كه با لباس يك شكل، خيابان بي‌منظره ديروز را پر از حجم زندگي كرده‌اند . همين مهم است كه صداي سروصداي بچه‌ها را از حياط مدرسه ته كوچه مي‌شنوي و با صداي ضربه خوردن به توپ فوتبال در دل زمان سفر مي‌كني و روياهاي روزهاي رفته را مرور مي‌كني، روزهايي كه مثل امروز نبودند، روزهايي كه پرواز يك بادبادك مي‌بردت از بام‌هاي سحرخيزي پلك تا نارنج‌ زارهاي خورشيد، روزهايي كه غم بود اما كم بود.
پاييز بوي مدرسه مي‌دهد حتي اگر مدرسه‌‌ات پشت زمان‌ها جا مانده باشد.
مهدی عظیمی 

Ingen kommentarer: