fredag den 7. september 2012

سریال حریم سلطان : در شناساندن تاریخ و فرهنگ خود به جهانیان کوتاهی کرده‌ایم

پرتره‌ای از سلیمان یکم در حدود سال ۱۵۳۰
: سریال تاریخی «سده باشکوه» که در ایران با نام «حریم سلطان» شناخته می‌شود، همانگونه که از نامش برمی‌آید تلاش دارد تا روایتی ساختگی، اما پرشکوه از زندگی «سلطان سلیمان اول یا قانونی» به نمایش درآورد و با به تصویرکشیدن توطئه‌ها و دسیسه‌هایی که در حرمسرا و دربار این سلطان عثمانی رخ می‌دهد، مخاطب را تا پایان سریال همراه خود کند و از خلال آن، زیرکانه به تبلیغ سیاسی-مسلکی دست زند.
نباید فراموش کرد که سلطان سلیمان و حکومت مذهبی ان بجز از اینکه در فتوحات موفق بود بقیه مسائل ان دولت همان بود که در بقیه دولت های مذهبی رقم می خورد . در برخورد با ایران نتوانست موفق باشد ولی ضربات مهلکی به خطه آذربایجان ایران زد و در انتها بخش های مهمی از ایران را برای همیشه جدا کرد بهر حال این کوتاهی ما ایرانیان است که با هزینه های گزاف سریال هایی به مسخره گرفتن پادشاهان بزرگ خویش می پردازیم و نه در ایران و در نه در هیچ کشور دیگری طرفدار دارد ،
در حالی که سریال های ترکیه از پر طرفدار ترین سریال ها در بیشتر از ۲۰ کشور جهان بوده است تا ما در خواب هستیم دنیا بیکار نمی نشیند و پادشاهان و افتخارات کشور ما را مصادره می کنند
مهربانان
تاریخ به روشنی گواهی می‌دهد که سلطان سلیمان عثمانی در کنار متجاوزان دیگر به این سرزمین، چون اسکندر، چنگیز، تیمور و ... دستش به خون ایرانیان بسیاری آغشته است. سپاه او، علی‌رغم بی‌میلی شاه تهماسب صفوی به جنگ، سه بار بین سال‌های 1533 تا 1553 میلادی به ایران یورش آورد و ایرانیان بسیاری را در قفقاز، تبریز، اورمیه و بغداد قتل عام کرد و در پی این کشتارها، وی خویش را رهبر جهان اسلام و جانشین خلفای عباسی خواند و در این راستا دولت کنونی ترکیه با در پیش گرفتن سیاست نوعثمانی‌گرایی بر آن است تا بسان سلطان سیلمان اول، مدعی رهبری جهان اسلام باشد و ساخت چنین سریال‌هایی نیز پیرو همین سیاست دولت کنونی ترکیه است.



در پایان شایسته یادآوری است در جهانی که زیست می‌کنیم، هر ملتی بر آن است تا از نداشته‌های خویش، داشته‌هایی بسازد؛ داشته‌هایی که بیشتر به مَثَلِ «کوهی که موش زایید» می‌ماند. شگفتا از ما ایرانیان، با وجود اینکه به گواهی تاریخ، کهن‌ترین ملت جهان به شمار می‌رویم و همواره نیاکان ما مشعل‌دار فرهنگ و فرهنگ‌مدار بوده‌اند، این‌چنین در شناساندن تاریخ و فرهنگ خود به جهانیان کوتاهی کرده‌ایم که دیگران یا تاریخ و فرهنگمان را به نام خویش مصادره کرده‌اند و سکه به نامِ نامی نداشته‌ی خویش زده‌اند یا اینکه از هیچ، همه‌چیز ساخته‌اند. البته شاید اگر نیک بنگریم، می‌بینیم «ز که نالیم که از ماست که برماست»! باشد که بیدار شویم

 
سلیمان احتمالاً در ۶ نوامبر ۱۴۹۴ در شهر ترابزون، واقع در سواحل دریای سیاه زاده شد. مادر او، والده سلطان عایشه حفصه سلطان یا حفصه خاتون سلطان نام داشت. در سن هفت سالگی برای تحصیل علوم، تاریخ، ادبیات، الهیات، و فنون جنگی در مدارس کاخ توپقاپی به قسطنطنیه رفت. در آنجا با برده‌ای به نام پارگالی ابراهیم آشنا شد و رفتار دوستانه‌ای را با او پیش گرفت. پارگالی ابراهیم بعداً به یکی از معتمدترین مشاوران سلطان سلیمان تبدیل شد. سلیمان جوان در سن هفده سالگی به سمت فرماندار کافا (فئودوسیا) و سپس ساروخان (مانیسا) برگماشته شد. با درگذشت پدرش، سلطان سلیم در سال ۱۵۲۰ به قسطنطیه آمد و بر تخت سلطنت امپراتوری عثمانی نشست. بارتولومئو کونتارینی، سفیر ونیز تنها چند هفته پس از جلوس سلیمان بر تخت سلطنت، او را چنین توصیف کرده‌است: «۲۶ سال سن دارد. قدبلند و لاغر اما عضلانی است و پوست صورت حساسی دارد. گردنش اندکی بیش از حد دراز است. صورتش لاغر و دماغش عقابی است. ریش و سبیل‌های کم‌پشت و کوتاهی دارد. در مجموع ظاهر خوبی دارد اگرچه رنگش پریده است. گفته می‌شود که اربابی خردمند و علاقه‌مند به دانش است و همگان به سلطنت او امید بسته‌اند.» برخی از مورخین ادعا می‌کنند که سلیمان در جوانی علاقهٔ وافری به اسکندر کبیر داشته‌است. او تحت تأثیر رؤیای اسکندر مبنی بر تشکیل حکومتی جهانی از شرق گرفته تا غرب، قرار داشت و این رؤیا در لشکرکشی‌های او به آسیا، آفریقا و اروپا بی‌تأثیر نبود.
جنگ صفویان و عثمانی (۱۵۵۵–۱۵۳۲)
سلیمان که خیالش از مرزهای امپراتوری عثمانی با اروپا راحت شد، توجهش را معطوف به خطری کرد که از جانب سلسلهٔ شیعه‌مذهب صفویه احساساس می‌کرد. در آن زمان، رخداد دو واقعه، در بالا گرفتن تنش‌ها بین دو کشور تأثیر بسزایی داشت. اول اینکه، شاه تهماسب فرمان قتل فرماندار بغداد که از حامیان سلطان سلیمان به شمار می‌آمد را صادر کرده و یکی از وابستگان خود را به جای او بر گماشته بود. دوم آنکه، فرماندار بتلیس از اطاعت سلطان سلیمان دست برداشته و با صفویان پیمان اتحاد بسته بود. در نتیجه، سلیمان در سال ۱۵۳۳ به وزیر اعظمش، پارگالی ابراهیم مأموریت داد تا سپاهش را به سوی ایران به حرکت در آورد و او موفق شد بدون هیچ مقاومتی، بتلیس را باز پس گیرد و تبریز را فتح کند. در سال ۱۵۳۴ سلطان سلیمان خود به ابراهیم ملحق شد و به نواحی داخلی ایران یورش برد. اما شاه تهماسب قصد جنگ نداشت و سعی می‌کرد با از دست دادن زمین، از درگیر شدن در جنگی سهمگین خودداری کند و با کشاندن ارتش عثمانی به نواحی صعب‌العبور داخلی، برایشان دردسر ایجاد کند. سال بعد که سلیمان و ابراهیم با شکوه وارد بغداد شدند، فرماندار شهر تسلیم شد و بدین ترتیب سلیمان خود را به عنوان رهبر جهان اسلام و جانشین مشروع خلفای عباسی مطرح ساخت.
سلیمان برای آنکه ضربهٔ نهایی را به شاه تهماسب وارد کند، در سال ۱۵۴۸ یورش دیگری را به ایران تدارک دید. همچون یورش پیشین، تهماسب از رویارویی مستقیم با ارتش عثمانی خودداری می‌کرد و ترجیج می‌داد که عقب‌نشینی کند و با اتخاذ تاکتیک از بین بردن منابع مورد نیاز ارتش عثمانی، همچون کور کردن چشمه‌ها و قنات‌ها و آتش زدن غلات و آذوقه‌ها، پیش از رسیدنشان و کشاندن آن‌ها به نواحی داخلی ایران در زمستان‌های سرد منطقهٔ قفقاز به نتیجهٔ دلخواه خود دست یابد. در نهایت سلیمان از تعقیب کردن شاه تهماسب منصرف شد و این یورش نیز با فتوحاتی در تبریز و منطقهٔ ارومیه هر چند به طور موقت، حضور درازمدت در استان وان، و فتح چند قلعه در گرجستان به نفع امپراتوری عثمانی به پایان رسید. سلیمان در سال ۱۵۵۳ سومین و آخرین نبردش علیه صفویان را آغاز کرد. سلیمان که در ابتدا در جنگ با پسر تهماسب، مناطقی از ارزروم را از دست داده بود، در نهایت با تسخیر مجدد ارزروم، عبور از رود فرات و تخریب مناطقی از ایران به تلافی شکست اولیه پرداخت. شاه تهماسب همچنان به سیاست عدم رویارویی مستقیم با سپاه عثمانی ادامه می‌داد در نتیجه هیچ‌یک از طرفین بر دیگری برتری نمی‌یافت. در سال ۱۵۵۴ معاهده‌ای میان دو کشور به امضا رسید که به ماجراجویی‌های سلیمان در آسیا پایان می‌داد. در نتیجهٔ این معاهده، تبریز به ایران پس داده می‌شد، اما امنیت بغداد، جنوب بین‌النهرین، دهانهٔ روهای دجله و فرات، و بخش‌هایی از خلیج فارس به عنوان ملک عثمانی تضمین و تثبیت می‌شد. همچنین تهماسب متعهد شد که از یورش‌های ناگهانی به سرزمین عثمانی دست بردارد ...

Ingen kommentarer: