محمود احمدی نژاد که مثل همیشه مردم را در خیابان به دنبال خود می کشاند، این بار با صحنه ای رو به رو شد که اطرافیانش را هم شگفت زده کرد و به واکنش وا داشت.
پیرمردی رنجور با چهره ای آفتاب سوخته، مردی از خلیج فارس. فرزند دریا و گرسنه. مردی که روی رفتن به خانه ندارد. کارگری بازنشسته در سرزمینی که خدا نعمت را بر آن تمام کرده. بندر عباس یکی از مهمترین بنادر صادرات و واردات کشور. به استقبال رییس هیات دولت آمده. همو که در هر سفری به بهانه دیدار با مردم، عزت آنان را خدشه دار می کند و برای یک نامه مردمی را که مستحق خدمتند به دنبال خود می کشاند.
پیرمرد در میان همه صداهایی که هست یک فریاد دارد ” احمدی نژاد گشنمه !” پیرمرد بی وقفه می گوید و تکرار می کند نه یک بار نه دو بار…. ” احمدی نژاد گشنمه”……
صدای لرزان پیرمرد حتی در میان شعار اطرافیان که می خواهند با گفتن ” صلی علی محمد یاور رهبر آمد” آن را بی اثر کنند هم گم نمی شود. او باز بلندتر فریاد می زند…. ” احمدی نژاد گشنمه!” شعار می دهند و می خواهند صدای درد یک ملت را با یاوری رهبر بودن خاموش کنند. صدایی که خاموش نمی شود و هر روز بلندتر از روز قبل از گوشه ای شنیده می شود.
صدای این پیرمرد بازتاب همه فریادهایی است که سال ها از سوی دلسوزان و علاقه مندان نظام سر داده می شود. صدای مظلومیت مردمی است که سال ها صبوری کرده اند. صدای شکستن استخوان هایی است که در زیر بی کفایتی و سو مدیریت کسانی خرد می شود که عرضه اداره یک نانوایی را هم ندارند. صدای دردمندان است و مستاصلان. آنان که برای لقمه نانی در کشوری که در سالی که گذشت بالاترین میزان در آمد افسانه ای ارزی را داشت، در مانده اند.
و صدای مردی است که به پاس حق گویی اش به حبسش کرده اند او که از صاحبان قدرت پرسیده بود “با مشکلات بر زمین مانده اقتصادی و معیشتی کشور که به دلیل ضعف مفرط دولت روزبروز وخیم تر می شود چه می کنید؟”
Ingen kommentarer:
Send en kommentar