mandag den 23. april 2012

اندر حکایت پایان ریاست و حکومت بعضیها

پند اول
بوقلمونی ، گاوی بديد و بگفت : در آرزوی پروازم اما چگونه ، ندانم
گاو پاسخ داد : گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهايت فتد و پرواز كنی
بوقلمون خورد و بر شاخی نشست
تيراندازی ماهر ، بوقلمون بر درخت بديد
تيری بر آن نگون بخت بينداخت و هلاكش نمود.

نتيجه اخلاقی

با خوردن هر گندی شايد به بالا رسی ، ليك در بالا نمانی


پند دوم

.گنجشكی از سرمای بسيار قدرت پرواز از كف بداد و در برف افتاد

.گاوی گذر همی كرد و تپاله بر وی انداخت

.گنجشك ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد

.گربه ای آواز بشنيد ، جست و گنجشك بدندان بگرفت و بخورد

نتيجه اخلاقی

هر كه گندی بر تو انداخت ، حتماً دشمن نباشد.
.هر كه از گندی بدر آوردت ، حتماً دوست نباشد
.گر خوشی ، دهان ببند و آواز بلند مخوان

پند سوم
خرگوش از كلاغی بر سر شاخه پرسيد
كه آيا من نيز ميتوانم چون تو نشسته ، كار نكنم؟
كلاغ پاسخ داد : چرا كه نه
خرگوش بنشست بی حركت
.روباهی از ره رسيد و خرگوش بخورد

نتيجه اخلاقی
. لازمه نشستن و كار نكردن بالا نشستن است

پند چهارم
برای تعيين رئيس ، اعضاء بدن گرد آمدند
مغز بگفت كه مراست اين مقام كه همه دستورات از من است
سلسله اعصاب شايستگی رياست ، از آن خود خواند
كه منم پيام رسان به شما ، كه بی من پيامی نيايد
ريه بانگ بر آورد
هوا ، كه رساند؟ .... من ، بی هوا دمی نمانيد ، پس رياست مراست
و هر عضوی به نحوی مدعی
تا به آخر كه سوراخ مقعد دعوی رياست كرد
اعضاء بنای خنده و تمسخر نهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند
.اختلال در كار اعضاء پديدار گشت
.روز هفتم ، زين انسداد جان ها به لب رسيد و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به رياست رسيد

نتيجه اخلاقی
.چون لازمه رياست ، علم و تخصص نباشد ، هر سوراخ مقعدی رياست كند

Ingen kommentarer: