هر زمان که مردمان این سرزمین از فقر و بیماری و جهل رنج نبرند، میتوانیم بگوییم ایران گلستان شده
در زمان محمد شاه قاجار حقوق و مزایای شاعران درباری و چاپلوس بسیار زیاد بود. یکی از شاعران چاپلوس آن دوره «قاآنی» بود که در تملق و چاپلوسی از دیگران جلو افتاده بود و از اینکه حتی زبونترین افراد روزگار را شجاعترین مردان به حساب آورد، باکی نداشت. پس از مرگ محمد شاه و آغاز سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت امیرکبیر، قاآنی به مدح ناصرالدین شاه و امبیرکبیر پرداخت. وی روزی بهترین قصیده خود را در مدح امیر سرود و به امید گرفتن کیسههای زر به نزد او رفت.
امیرکبیر گفت: چه میخواهید؟
قاآنی قدمی جلو گذاشت و گفت: اجازه میخواهم قصیدهای را که در مدح شما سرودهام برایتان بخوانم.
امیر گفت: من در اثر فشار کارهای مملکتی فرصت بسیار کمی برای شنیدن اشعار دارم.
قاآنی گفت: امیر معظم خوب میدانند که گلستان ایران زمین اصولاً با گلهای شعر شاعران جان گرفته است.
امیر گفت: هر زمان که مردمان این سرزمین از فقر و بیماری و جهل رنج نبرند و برای همه فرصت و مجال علم آموزی و تحصیل فراهم شود، میتوانیم بگوییم ایران گلستان شده، به هر حال بفرمایید که امروز را به چه علت وقت ملاقات خواستهاید؟
قاآنی با لحنی همراه با چاپلوسی گفت: آمدهام تا قصیدهای را که در مدح شما سرودهام، برایتان بخوانم، قرار است حاج حسین خطاط این اشعار را با خط خوش بنویسد و بعد با چاپ سنگی چاپ شود. بعد شعری در وصف امیر خواند که در آن ضمن تعریف از امیر از میرزا آقاسی با عنوان شقی نام برده شده بود. هنوز چند بیتی نخوانده بود که امیر دستش را بالا برد و قاآنی سکوت کرد.
امیر گفت: شما بارها در مدح میرزا آقاسی شعر سرودهاید اما امروز او را ظالم و شقی میخوانید و چه بسا با من نیز همین معامله را بکنید. بعد از آن قاآنی را مرخص و مستمری او را نیز قطع کرد.
بعد امیر به اعتضاد السلطنه گفت: آیا قاآنی غیر از شاعری هنر دیگری دارد؟
اعتضادالسلطنه گفت: او قدری فرانسوی میداند.
سپس امیر کتابی را درباره کشاورزی به قاآنی سپرد که از زبان فرانسه به فارسی برگرداند و مزد آن را نیز دریافت کند.
برگرفته از:
داستانهایی از زندگانی امیر کبیر - محمود حکیمی
دیدگاهی درباره چاپلوسی و تملق در ایران امروز:
حالا فرض کنید شخصیتی مانند قاآنی و با هدفی مانند او در ایران امروز باشد؛ بگمانم که نانش در روغن خواهد بود! چرا؟ چون متاسفانه باید پذیرفت که در کشور ما بسیاری از رفتارهای نادرست عادی و معمولی شدهاند و حتی به بخشی جدایی ناپذیر از سیستم و روش کار در خیلی از جاها تبدیل شدهاند. مرتب دم از اخلاق، وجدان کاری، و بهرهوردی زده میشود و نسخهپیچیهای گوناگون از نوع «باید فلان کار را انجام دهیم و نباید بهمان را انجام بکنیم» ارائه میشود. اما همه اینها در حد حرف زدن است و پای عمل که برسد جای بایدها و نبایدها عوض میشود. چون عمری است که نبایدها و نادرستها معیار و عادی شدهاند و خوب میدانیم که ترک عادت سخت است. حالا صبح تا شب آموزش، سمینار، گردهمایی، میزگرد، برنامههای مختلف، مقالات متنوع، و ... در کار باشند، چقدر موثر هستند؟ اصل خود افراد هستند، یعنی تک تک افراد و هر کسی به نوبه خویش. همچنین آن دورانی که آموزش، تربیت، و پرورش ایشان بر عهده خانواده و نظام آموزش و پرورش بوده است. معجزه هم رخ نمیدهد. هر کسی خودش باید بخواهد. البته قانونمند بودن سیستم و پایبندی افراد به آن هم موثر است اما اول و آخر خود فرد تعیین کننده نهایی است.
نمیتوان انکار کرد که در ایران امروز چاپلوسی و تملق به یکی از ابزارهای رایج برای به پیشبردن خواستهها و به سرانجام رساندن کارها تبدیل شده است. چه میتوان گفت؟ چاپلوسی و گفتن و شنیدن آن برای بعضیها به مرحلهای رسیده است که بدون آن نه میتوانند کاری انجام دهند و نه برای دیگران کاری انجام میدهند! به عبارت سادهتر این رفتار ناپسند برایشان به بخشی از روند و روال کار تبدیل شده است. با آن زندگی میکنند و تصور دنیایی بدون آن برایشان غیرممکن است. این چیزها را همه ما بارها دیدهایم و نمیتوان آن را انکار کرد. تلخ است، اما باید واقعیتها را بپذیریم تا بتوانیم چارهای برای حل مشکلات بیندیشیم.
شاید هم بشود گفت که در این دوره و زمانه چارهای نیست و باید مانند قاآنی بود و رفتار کرد. شاید هم داشتن اصول درست و پایبندی به آن مانند امیرکبیر در این دوره سخت است و به مذاق خیلیها خوش نمیآید. شاید هم هزار و یک چیز دیگر
Ingen kommentarer:
Send en kommentar