fredag den 2. marts 2012

امروز برای اولین بار پدرو مادرم شرمنده‌ام شدند

امروز برای اولین بار پدرو مادرم شرمنده‌ام شدند




مادرم گفت: برو به خاطر مهر هم شده رای بده!
نگاش کردم.
پدرم گفت: خودت میدونی اما عواقب داره. چند روز دیگه میخوای رسمی بشی شناسنامه ات را چک میکنند.
نگاش کردم.
این عکس را نشونشون دادم ، گفتم. همسن من بود؛ 29 ساله. اتفاقا فلسفه هم میخوند. اما دیگه نیست که به پدر و مادرش نگاه کنه بازم برم رای بدم ؟؟
مادرم سرش رو به زیر انداخت ،در حالی که اشکش سرازیر بود گفت نه پسرم من هم رای نمیدهم

Ingen kommentarer: