در آستانه سال جدید ، شبنم بداغی ۱۴ ساله به پدر دربند خود نامه ای نوشته و پدرش را پرنده ی عشق خطاب کرده است:” پرنده ی من تو که درس آزادی و رهایی دادی؛ تو که مشتاق پروازی؛ اسارت چرا؟”
رسول بداغی، عضو کانون صنفی معلمان که در حال حاضر در زندان رجایی شهر به سر می برد؛ به شش سال حبس محکوم شده است.
معلم،پرنده ی عشق
معلم به معنای وفاداری است. لوح یادبودی است که به یادگار در وجودمان سرچشمه می گیرد. معلم پرنده عشق است. پرنده ای که برای بقای هم نوع خود جانش را فدا می کند. گرچه سخت است و می دانند با پیمودن این راه سخت و دشوار خسته و فرسوده می شوند.اما با تمام تلاش پرواز می کنند تا به جوجه پرندگانی که نمی دانند سرمای طاقت فرسای زمستان را چگونه سرکرده و به کدامین دانه پناه ببرند و چگونه خود را از چنگال های تیز شکارچیان بی رحم پنهان می کنند؛ می رسانند. و بال های خود را می گسترانند تا این جوجه پرندگان بی گناه را به آغوش گرم خود پناه دهند.
آری! این معلمان هستند که با تمام وجود راه و روش زندگی کردن به انها می آموزانند و با از جان گذشتگی رنگ امید را به زندگی آنان می بخشند. پس بیایید دست به دست هم دهیم و با این معملمان زحمتکش هم صدا شویم تا به جهان رنگ امید ببخشیم.
اما آیا می توان این معلمان از خودگذشته را فراموش کرد؟ آیا می توان این معلمانی را که با رفتن به جایی نامعلوم ،سرنوشت خود را به دست باد می سپارند؛ زندانی کرده و به کام ناامیدی برد؟ پس آشیانه خالی از عشق را چگونه باید سر کرد؟ و وجود آنها را را چگونه می توان از یاد برد؟
پرنده ی من تو که درس آزادی و رهایی دادی؛ تو که مشتاق پروازی؛ اسارت چرا؟
رسول بداغی، عضو کانون صنفی معلمان که در حال حاضر در زندان رجایی شهر به سر می برد؛ به شش سال حبس محکوم شده است.
معلم،پرنده ی عشق
معلم به معنای وفاداری است. لوح یادبودی است که به یادگار در وجودمان سرچشمه می گیرد. معلم پرنده عشق است. پرنده ای که برای بقای هم نوع خود جانش را فدا می کند. گرچه سخت است و می دانند با پیمودن این راه سخت و دشوار خسته و فرسوده می شوند.اما با تمام تلاش پرواز می کنند تا به جوجه پرندگانی که نمی دانند سرمای طاقت فرسای زمستان را چگونه سرکرده و به کدامین دانه پناه ببرند و چگونه خود را از چنگال های تیز شکارچیان بی رحم پنهان می کنند؛ می رسانند. و بال های خود را می گسترانند تا این جوجه پرندگان بی گناه را به آغوش گرم خود پناه دهند.
آری! این معلمان هستند که با تمام وجود راه و روش زندگی کردن به انها می آموزانند و با از جان گذشتگی رنگ امید را به زندگی آنان می بخشند. پس بیایید دست به دست هم دهیم و با این معملمان زحمتکش هم صدا شویم تا به جهان رنگ امید ببخشیم.
اما آیا می توان این معلمان از خودگذشته را فراموش کرد؟ آیا می توان این معلمانی را که با رفتن به جایی نامعلوم ،سرنوشت خود را به دست باد می سپارند؛ زندانی کرده و به کام ناامیدی برد؟ پس آشیانه خالی از عشق را چگونه باید سر کرد؟ و وجود آنها را را چگونه می توان از یاد برد؟
پرنده ی من تو که درس آزادی و رهایی دادی؛ تو که مشتاق پروازی؛ اسارت چرا؟
Ingen kommentarer:
Send en kommentar