ویدئو کلیپ شعر و دکلمه بانوی شعر انقلابی ایران هیلا صدیقی که تقدیم است به هزاران پدر چشم در راه فرزند خود ، هزاران کودک سر به بالین گذارده در فراغ پدر در ایام نوروز.
ایران جایی که همه باید زجر بکشند تا تعداد معدودی به توانند قدرت خود را حفظ کنند .
جوانان رشید و برومندی باید به جوخه اعدام سپرده شوند تا پیرمردان تشنه هوس و مال دنیا و قدرت به توانند پایان عمر خود را در ناز و نعمت بگذرانند
کشوری که در ان دانشجویان و دانشمندان از دانشگاه به زندان برده می شوند وبه جایشان اوباش و چاقو کشان بی کنکور به صندلی های دانشگاه تکیه می زنند .
ملتی که همه چیز دارد و در آرزوی داشتن همه چیز می باشد
تنها کشوری که جمع شدن و خندیدن و شاد بودن جوانانش در انظار عمومی احتیاج به مجوز دولتی دارد
تنها جایی در جهان امروز که برای زندان کردن مردم هیچ دلیلی نیاز نیست و هیچ حقی به شهر وندان تعلق ندارد فقط مگر به صورت صدقه به آنان داده شود
چشمان گریان پدران پشت میله های زندان و فرزندان در آرزوی آغوش پدر در پشت دیوار های زندان دقیقا همان سهمی میباشد که ما از این دولتمردان و حاکمان نصیب مان می شود
ضجه مادرانی که ماهها و سالها در آرزوی دیدن همسر و یا فرزند خود به پشت دیوارهای سیاه زندانها می رود و هر بار با چند تار سفید شده موی خود به خانه برمیگردد و هیچ کس پاسخ گو نیست
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
ایران جایی که همه باید زجر بکشند تا تعداد معدودی به توانند قدرت خود را حفظ کنند .
جوانان رشید و برومندی باید به جوخه اعدام سپرده شوند تا پیرمردان تشنه هوس و مال دنیا و قدرت به توانند پایان عمر خود را در ناز و نعمت بگذرانند
کشوری که در ان دانشجویان و دانشمندان از دانشگاه به زندان برده می شوند وبه جایشان اوباش و چاقو کشان بی کنکور به صندلی های دانشگاه تکیه می زنند .
ملتی که همه چیز دارد و در آرزوی داشتن همه چیز می باشد
تنها کشوری که جمع شدن و خندیدن و شاد بودن جوانانش در انظار عمومی احتیاج به مجوز دولتی دارد
تنها جایی در جهان امروز که برای زندان کردن مردم هیچ دلیلی نیاز نیست و هیچ حقی به شهر وندان تعلق ندارد فقط مگر به صورت صدقه به آنان داده شود
چشمان گریان پدران پشت میله های زندان و فرزندان در آرزوی آغوش پدر در پشت دیوار های زندان دقیقا همان سهمی میباشد که ما از این دولتمردان و حاکمان نصیب مان می شود
ضجه مادرانی که ماهها و سالها در آرزوی دیدن همسر و یا فرزند خود به پشت دیوارهای سیاه زندانها می رود و هر بار با چند تار سفید شده موی خود به خانه برمیگردد و هیچ کس پاسخ گو نیست
سرزمین فراموش شده ای که خدا را هم به گروگان گرفته اند و بدون اجازه آنان و روش آنان کسی حق ندارد با او صحبت کند .جایی که برای نیایش با پروردگار باید از متولیان بسیاری اجازه دریافت کنی .
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
Ingen kommentarer:
Send en kommentar