onsdag den 27. marts 2013

حلاّج، بعنوان يک متفکر نــوجــو

27 مارس سال 922 ميلادي حسين ابن منصور معروف به «حلاّج» صوفي، انقلابي، نويسنده، شاعر و آموزگار ايراني به تصميم وزير ...مقتدر عباسي خليفه وقت با شقاوت تمام اعدام شد. حلاج كه در سال 858 ميلادي در ولايت طور بيضاء از ايالت فارس به دنيا آمده بود و 64 سال از عمرش گذشته بود در بغداد كشته شد. وي خواهان برابري اقتصادي - اجتماعي مردم، و ايجاد جامعه بدون طبقه و تبعيض بود
.
 حلاّج در عصر شـدیدترین منازعات فلسـفی و مجادلات مذهبی زندگی می کرد و این همه، بر حیات اجتماعی و تفکر فلسـفی او بی تأثیر نبود.
* اکثر تحقیقات در بارهء حلاّج، از جدائی قاطعی که میان افکار و آثار اوّلیه یا دورهء تصوّف حلاّج و آثار دورهء کمال یا الحاد او موجود است، غافل اند.

* نامه هـای حـلاّج بـه یارانش، با « کلمات رمز » نوشـته شـده بـود، ایـن امــر نشـان می دهد که فعالیّت های حلاّج ماهیّتی عمیقاً سـیاسی و مبارزاتی داشـته آنچنانکه حلاّج مجبور بوده که در سـفرهای خود به شـهرها و ولایات اسـلامی، غالباً تغییر لباس و قیافه داده تا از تعقیب پاسـداران دیانت و خلافت، محفوظ بماند

عقيدهء اسـاسی ما اينسـت که: حلاّج، بعنوان يک متفکر نــوجــو، در طول زندگی اجتماعی خود با اديان و آئين های مختلفی برخورد نموده و بقول خود:
« … به دين ها
« کافــرم بــه دين خـــدا
کُفــران
نــزد من هنـــر بـُوِدَ
و بــر ِمسـلمانان زشـت »انديشـيدم و سـخت کوشـانه در آن ها مطالعه کرده ام »
«
آثـار و تـألـيـفـات حـلاج:
حلاج دارای تأليفات بسـيار بوده و رسـالاتی در مسـائل اجتماعی، فلسـفی و سـياسی داشـته بطوريکه عطار نيشـابوری از او بنام « شـير بيشـهء تحقيق » نام بُرده اسـت.
هجويری در بارهء آثار و کتاب های حلاّج می نويسـد:
« … و من 50 پاره تأليف حلاّج را بديدم اندر بغداد و نواحی آن و بعضی به خوزسـتان و فارس و خراسـان » .
نکتهء جالب در روایت هجويری ايـن اسـت که وی برای برائت حلاج از هرگونه کفر و الحاد، کوشـش کرده تا حلاّج ديگری خلق نمايـد و لذا می نويسـد:
« پندارند که حسـين بن منصور، حسـن بن منصور حلاّج اسـت، آن ملحد بغدادی که اسـتاد محمد زکريا ( رازی ) بود و رفيق «ابوسـعيد قرمطی »… نکته ای که در هيچ يک از منابع تاريخی وجود ندارد!
ابن نـديم نيز 47 جلد از آثار و رسـالات حلاّج را نام برده اسـت.
عطار تأکيــد می کنــد:
« … و حلاّج را تصانيف بسـيار اسـت و صحبتی و فصاحتی و بلاغتی داشـت که کس نداشـت، و وقتی و نظری و فراسـتی داشـت که کس را نبود. »
شـيخ روزبهان بقلی روايت می کنــد:
« … از قطب جاکوس کُردی شـنیدم که حسـين بن منصور حلاج 1000 تأليف کرد، بيشـترين در بغداد بسـوختند. »
روايت روزبهان اگر چه اغراق آميز می نمايد، اما بهر حال نشـان دهندهء کثرت آثار و تأليفات حلاّج می باشـد.
آثار و تأليفات موجود حلاّج
1 – اشـعار حلاّج ( به عربی ): مشـتمل بر 87 قطعه شـعر. اين شـعرها توسـط اسـتاد ماسـينيون گردآوری و به فرانسـه ترجمه گرديده و نيز بوسـيلهء بيژن الهی به فارسی روان و شـاعرانه ای برگردان شـده اند.
2 – الطواسـين: رسـاله ای اسـت تقريباً عرفانی در ده بخش با الفاظ و عبارات پيچيده که در بعضی بخش ها، به « چيسـتان » شـباهت دارد. بخشی از اين رسـاله را روزبهان بقلی از عربی به فارسی آورده و بر آن شـرحی نوشـته که در شـرح شـطحيات مندرج اسـت و اسـتاد ماسـينيون نيز تمامت آنرا به فرانسـه ترجمه کرده اسـت.
3 – ديوان منصور حلاج ( بفارسی ): که بوسـيلهء انتشـارات سـنائی چاپ و منتشـر شـده اسـت.
 خـدا همچون دشـمن خشـمگينی اسـت که داروئـی جز کُشـتن او نيسـت ».



 

حلاج دست به سفر هاي متعدد و طولاني زده و از درياي سرخ تا خليج بنگال را ديدن كرده و همه جا به آموزش افكار خود پرداخته بود. او درباره افکار بودا، ماني و فلاسفه يونان باستان و نيز انديشه هاي سوسياليستي مزدک تحقيق و مطالعه کرده بود. حلاج بر خلاف ساير انديشمندان معاصر خود و قرون وُسطی، تفكراتش را به ميان توده ها برده بود و به همين سبب دشمني مقامات وقت را نسبت به خود كه از روشن شدن توده ها و وقوف آنان بر اهميت و حقوق خود هراس داشتند برانگيخته بود.
حلاج که بسياري از سالهاي عمر را در شهرهاي خوزستان اقامت کرده بود از جنبش هايي که ايرانيان باني آنها بودند از جمله قرامطه حمايت، و با اين عمل با سياست خلفاي وقت که بر پايه سيادت عربها در سرزمين هاي اسلامي قرار داشت مخالفت و عملا مبارزه مي کرد. به اين دلايل، دستگاه خلافت عباسيان در پي فرصت بود تا حلاج را از ميان بردارد و اين فرصت با کودتايي که ياران او برضد خليفه کردند فراهم آمد، ولي براي مجازات حلاج که هواداران فراوان داشت اتهامات مذهبي لازم بود. نخست او را متهم کردند که حمله به خانه کعبه را که توسط قرامطه صورت گرفته بود تاييد کرده است. حلاج در حال خلسه گفته بود كه هرچه مي گويد حقيقت است، و براي بيان اين مطلب عبارت «انا الحق» را بكار برده بود.
دستگاه خلافت كه او را يك خطر براي خود مي پنداشت؛ اين عبارت را شرك و كفر و ادعاي خدا بودن عنوان داد، و حلاج را که در زندان بغداد بود، پس از شكنجه فراوان اعدام كرد.
گفته اند كه پيش از اعدام، به حلاج يك هزار تازيانه زده بودند و دست و پايش را قطع كرده بودند و او اين شكنجه ها را تحمل كرد و خم به ابرو نياورد.
در برخي از تواريخ، روز اعدام حلاج «26 مارس» نوشته ش

mandag den 25. marts 2013

این بود انشای من

این انشا را مهدی برایم فرستاده گفتم شما هم بخوانید در این سرما و اسفندی که به نوشته یکی از عزیزانم امید در آن نیست، شاید بد نباشد.

پدرم همیشه می‌گوید "این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند"

البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد.
خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.
تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش
می‌شناسد. او می‌گوید "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"

مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار
کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران
هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین
برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.
ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف
کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را
بقل می‌کنند و بوس می‌کنند.. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها
باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش
می‌شوند. مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که
نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع
نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.
> از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم.. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل
کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم
نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است..

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان
هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی
اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای
تعسف دارد.

این بود انشای من


بهنود 

tirsdag den 19. marts 2013

محمود احمدی نژاد رییس جمهور : موتورسیکلت را فروختم و با پول آن ازدواج کردم.

.احمدی نژاد در پاسخ به این سوال که آیا شما موتورسیکلت هم داشتید، گفت: بله. من موتورسیکلت هم سوار شدم.

وی افزود: در سال 1355 موتورسیکلت داشتم و البته گواهینامه هم گرفتم.

رییس جمهور تصریح کرد: در سال 1359 این موتورسیکلت را فروختم و با پول آن ازدواج کردم.

در این لحظه مجری برنامه با شوخی خطاب به رییس جمهور گفت: خوب بود که آن زمان با پول موتورسیکلت توانستید ازدواج کنید.

احمدی نژاد در پاسخ به مجری گفت: ازدواج همیشه راحته و اما این برخی افراد هستند که آنرا سخت می گیرند
توجه : این عکس هیچ ارتباطی با مطلب بالا ندارد و فقط از فیگور ان لذت ببرید تازه موتور سوار شدن در جوانی امری عادی می باشد آقای رئیس جمهور هم حتما مثل رئیس جمهور های بقیه دنیا حتما در ان زمان علوم سیاسی تحصیل می کردند و در احزاب سیاسی وقت مشغول مبارزه سیاسی و یاد گیری مدیریت کشوری و اقتصاد جهانی و غیره بوده اند پس موتور سوار شدن ایشان در ان زمان معمولی و با پول فروش ان قدرت برگزاری مراسم ازدواج را داشتن هم معمولی می باشد چون پول آنزما ن پول بود و تبدیل به کاغذ پاره نشده بود . چون الان جوان ها پولش را ندارند که وسیله نقلیه بخرند و برای هزینه ازدواج هم اگر سمند هم داشته باشی در دفتر ثبت ازدواج بجای هزینه فقط عقد قبول نمی کنند . امید وارم بینندگان با دیدن عکس دچار شک و تردید نشوند .  

mandag den 18. marts 2013

چهارشنبه سوری و آداب برگذاری آن





چهارشنبه سوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است.
این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار می کنند.


در تقویم زرتشتی یک سال شامل ۳۶۵ روز یا ۱۲ ماه است که هر کدام دقیقاً ۳۰ روز بوده و ۵ روز انتهایی سال جدا از ماه ها به حساب می آمده و «پنجه» نامیده می شود که البته در هر ۴ سال یک بار ۶ روز می شود. در این گاه شمار روزی به عنوان چهارشنبه و به طورکلی ۷ روز هفته وجود ندارد بلکه ۳۰ روز ماه و ۵ روز انتهای سال هرکدام با نام خاصی نام گذاری می شود.
ایرانیان قبل حمله تازیان این ۵ روز آخر سال را با روشن کردن آتش جشن می گرفتند و بر این اعتقاد بودند که در این ۵ روز ارواح درگذشتگان به زمین سفر می کنند و با همراه خانواده هایشان و برای آنها برکت، دوستی و پاکی در سال آینده طلب خواهندکرد ولی بعد از حمله تازیان به دلیل مخالفت های آن روزگار در برپایی این مراسم ایرانیان روز چهارشنبه را که نزد اعراب نحس بوده را انتخاب کردند و آتش افروزی در این روز را با نحسی آن روز توجیه کردند.

در شاهنامه فردوسی اشاره هایی درباره بزم چهارشنبه ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده است.


واژه «چهارشنبه سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می کنند و از آن می پرند آغاز می شود و در زمان پریدن می خوانند:
«زردی من از تو، سرخی تو از من»
در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک سازی درونی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه سوری جشنی نیست که وابسته به دین افراد باشد و در میان پارسیان یهودی و مسلمان‏، ارمنی‏ها، ترک‏ها، کردها و زرتشتی‏ها رواج دارد.


رقص با آتـــش
امروزه در شهرهای سراسر جهان که جمعیت ایرانیان در آن ها زیاد است، آتش بازی و انفجار ترقه ها و فشفشه ها نیز متداول است. در سال های اخیر، رسانه های ایران توجه بیشتری به خطرات احتمالی ناشی از این مواد نشان می دهند.
البته مراسمی که امروزه برپا می شود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بی احترامی به آن نماد تلقی می شود. جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است.
جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران مرسوم بوده است که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفته است که طلایه دار نوروز است.

جشن سوری در ایران قدیم در یکی از ۵ روز آخر اسفندماه بر پا می گشت، چرا که ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و ماه را به هفته ها تقسیم نمی کردند؛ بلکه قبل از حمله اسلامیان به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه ۳۰ روز بود که هر کدام از این ۳۰ روز نام مشخصی داشته است که به نام یکی از فرشتگان خوانده می شد. چون هرمزد روز، بهمن روز، اردی بهشت روز و غیره که پس از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن افزوده شد.

در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پای کوبی با نام سور مرسوم بوده است و از سوی دیگر چهارشنبه نزد اعراب «یوم الارباع» خوانده می شد و از روزهای شوم و نحس بشمار می رفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند.
بدین ترتیب ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم چشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب چشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند. مختار ثقفی برای خونخواهی از عاملین واقعه کربلا، در شهر کوفه که بیشتر آنان ایرانی بوده اند از این فرصت سود برد و در زمان همین جشن که مصادف با چهارشنبه بود بسیاری از آنان را قصاص کرد.


سال نو - کوزه نو
ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به زیر افکنده و آن ها را می شکستند و کوزه ی نویی را جایگزین می ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.



آجیل مشگل گشای، چهارشنبه سوری
در گذشته پس ار پایان آتش افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می آمدند و آخرین دانه های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می کردند و می خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان تر می گردد و کینه و رشک از وی دور می گردد. امروزه اصطلاح نمک گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته است.


فال گوشی و گره گشایی
یکی از رسم های چهارشنبه سوری است که در آن دختران جوان نیت می کنند، پشت دیواری می ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می گیرند


قاشق زنی
در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می روند. صاحبخانه از صدای قاشق هایی که به کاسه ها می خورد به در خانه آمده و به کاسه های آنان آجیل چهارشنبه سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.




شال انداختن
شال اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده است. پس از خاموشی آتش و کوزه شکستن و فالگوشی و گره گشایی و قاشق زنی جوانان نوبت به شال اندازی می رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می ریزند و گره ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می سازند که هدیه سوری آماده است. آنگاه شال انداز شال را بالا می کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.

تصویر پانوراما از مریخ؛

تپه‌ای" ۵ هزار متری
مریخ‌نورد کیوریاسیتی در ماه سپتامبر سال گذشته میلادی، در چهل و پنجمین روز مأموریت خود، تصاویر متعددی از کوه شارپ در کره مریخ گرفت. پژوهشگران ناسا حال توانسته‌اند با ترکیب و به هم چسباندن این عکس‌ها، تصویری تماشایی از این کوه تهیه و منتشر کنند. کوه شارپ که در این تصویر به تپه‌ای در استرالیا بی‌شباهت نیست، بیش از ۵ هزار متر ارتفاع دارد.

تصویر پانوراما از مریخ؛ کوه سرخ زیر آسمان آبی

نویسنده:Andreas Sten-Ziemons / SA
تحریریه:BB
کاوشگر فضایی کیوریاسیتی از ماه اوت سال مشغول انجام ماموریتش بر سیاره سرخ است و پیوسته تصاویری از کره مریخ برای سازمان فضایی ناسا ارسال می‌کند. پژوهشگران این سازمان حال تصویری دیدنی از کوه معروف شارپ منتشر کرده‌اند.


lørdag den 16. marts 2013

محمد باقر صدرا در آخرین جمعه سال ۱۳۹۱ درگذشت

.

 ۲۵ اسفند , ۱۳۹۱
 


محمد باقر صدرا  محمد باقر صدرا در آخرین جمعه سال ۱۳۹۱ درگذشت.
به گزارش سپیده دم، استاد محمد باقر صدرا، نویسنده، شاعر و دبیر انجمن ادبی و فرهنگی امیرکبیر امروز جمعه ۲۵ اسفند, ۱۳۹۱ دار فانی را وداع گفت.
هیلا صدیقی شاعر جوان با اعلام این خبر در فیسبوک خود نوشت:
محمد باقر صدرا را به نام حتی اگر نه ، به چهره حتما میشناسید … شناخته شده‌ترین چهره ی انجمن فرهنگی ادبی امیر کبیر … کسی که سالهای سال بسیاری از مخاطبان انجمن بخاطر خوش سخنی و طنازی او به انجمن می آمدند …
آقای صدرا امروز صبح دار فانی را وداع گفت … این خبر تلخ آخرین جمعه ی سال بود … در این ماههایی که جلوی برگزاری انجمن را گرفته بودند هر از گاهی دلم تنگ میشد برای این جمع‌ها و نشست‌ها که آقای صدرا از هسته‌های اصلی و دوست داشتنی‌اش بود . حالا دیگر ، هرگز … برای مردی که بیش از چهل سال دعدغه ی هر روزش برگزاری نشست‌های آخرین چهارشنبه‌های هر ماه انجمن امیرکبیر بود حتما این چند ماه خانه نشینی و آن بازداشت ۴۸ ساعته ، قلبش را آزرده کرد
مراسم ختم این عزیز دوشنبه ۲۸ اسفندماه ساعت ده و نیم تا دوازده ، مسجد جامع میدان صنعت برگزار میشود
یادش گرامی
محمد باقر صدرا فرزند آیت الله حاج شیخ صدر صدراتی در سال ۱۳۱۴ ش در اراک به دنیا آمد پس از تحصیلات در اراک وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد وی از ابتدای نوجوانی به نگارش مقاله و ایراد سخنرانی علاقه داشت از همان زمان یکی از اعضای فعال انجمن ادب و تبلیغات مدرسه بود و مقاله‌ای درباره حضرت پیامبر در سالنامه منتشر کرد.
از صدرا غیراز همکاری با مطبوعات تاکنون آثاری نیز منتشر شده است ۱- مردان خدا ۲- سالنامه انجمن امیرکبیر ۳- در سال همدلی و همنوای در انجمن امیرکبیر ۴- جلوه‌های اندیشه سالیانه سال ۵- جلوه‌گاه سخن وی که سالهای متمادی سخنگوی انجمن امیرکبیر (اراکی‌های مقیم تهران) بود.
انجمن ادبی امیرکبیر را تعدادی از چهره های فرهنگی شهر اراک که در تهران اقامت دارند، پس از انقلاب بنیان نهادند. این انجمن هیئت مدیره ای داشت که از همان آغاز، ریاست آن با محمدباقرصدرا نویسنده، شاعر و فرزند آیت اله صدرای اراکی بوده است. مهمترین فعالیت این انجمن همایش ماهانه ای است که چهارشنبه آخر هرماه برپا می شد و شاعران بسیاری در این همایش به قرائت آخرین سروده هایشان می پرداختند و گروههای موسیقی مختلف برنامه اجرا می کردند.
محمد باقر صدرا که علاوه بر مدیریت انجمن امیرکبیر، اداره و اجرای همایش ماهانه این انجمن را نیز برعهده داشت، اول شهریور ۱۳۹۱به مدت ۴۸ ساعت بازداشت شد. گفته می شود ماموران با حضور در منزل وی، ضمن ضبط برخی ازوسایل و کتابهایش ، او را بازداشت کردند. از آن پس انجمن امیرکبیر تعطیل و استاد صدرا خانه نشین شد

fredag den 15. marts 2013

ایکاش می شد این انسان در کشورش هم یک خانه تکانی بکند

خانه تکانی
 ایکاش می شد این انسان در کشورش هم یک خانه تکانی بکند آب
وجاروبی اساسی در اطراف و گرد گیری و غبار روبی در داخل این تن به ننگ و سر افکندگی گریبان گیر مردم را پاک کند چشهم هایش را بشورد تا جور دیگری نگاه کند و از همسایه فرزند در بند روی نه پوشاند . به جوان تازه از زندان ظلم بیرون آمده سلامی گرم کند . به دیوار ظلم و اجحاف هرروز بیشتر گاه گاهی تلنگری بزند . کاش می شد خانه تکانی کرد و چیز ها و آدمهایی که هر روز از دیدنشان پیشانی ما ن چروک تر می شود را بدو انداخت و آنچه دوست داریم به پردازیم . ای کاش ماده شوی نده ای بود که این پلیدی ذهن انسان ها را با ان می شد شست و پاک کرد . سبزه ای از شادی می شد کاشت و سنبلی از خنده بر صورت گرفتار پدر های گرفتار روید ای کاش  

tirsdag den 12. marts 2013

هنوز مسئولان مربوطه در خواب هستند و به طور قطع تاوان مشکلات را مردم و بیماران می پردازند

 به خاطر كمبود داروهاي بيهوشي اتاقهای عمل چند بيمارستان خصوصي و دولتي در تهران در آستانه تعطيلي قرار گرفته اند .
هنوز مسئولان مربوطه در خواب هستند و به طور قطع تاوان مشکلات را مردم و بیماران می پردازند

 دكتر محمدمهدي قيامت گفت: آخرين بررسيها نشان مي دهد بسياري از بيمارستانها و مراكز درماني كشور با كمبود جدی داروهای بيهوشی روبرو هستند.
منتخب هيئت مديره نظام پزشكي تهران بزرگ افزود: به رغم اينكه بارها در اين باره هشدار داده بوديم اما متاسفانه مسوولان مربوطه فقط كم توجهي كردند. اين درحالي است كه شواهد نشان مي دهد در آستانه تعطيلات نوروزي فقط بيماران اورژانسي امكان انتقال به اتاق عمل را خواهند داشت و تكليف ساير بيماران معلوم نيست.
رئيس انجمن بيهوشي و مراقبتهاي ويژه ايران با عنوان اين مطلب که نمي‌توان اتاق عمل را به دليل نبود داروهاي اصلي تعطيل کرد، گفت: متاسفانه داروهاي قديمي که تا پيش از اين استفاده نمي‌شده، دوباره وارد چرخه داروهاي بيهوشي شده است كه اين مي‌تواند زنگ خطری برای سلامت بيماران باشد‏‎.
منتخب هیئت مدیره نظام پزشکی تهران بزرگ تصریح کرد: تاکنون بارها به مسئولان مربوطه نسبت به کمبود و محدودیت داروهای با کیفیت بیهوشی در بیمارستانها و مراکز درمانی هشدار داده ایم. اما متاسفانه به رغم تذکرات فراوان و اعلام خطرات جدی، هنوز مسئولان مربوطه در خواب هستند و به طور قطع تاوان مشکلات را مردم و بیماران می پردازند.


onsdag den 6. marts 2013

جناب دکتر احمدی نژاد : دیکتاتور ها می میرند

جناب دکتر احمدی نژاد : دیکتاتور ها می میرند و فقط نام ننگ از خود باقی می گذارند چاوز اولین دیکتاتور نبود آخرین هم نخواهد بود

رئیس جمهور ونزوئلا پس از ماه‌ها مبارزه با سرطان در سن ۵۸ سالگی درگذشت
«نیکلاس مادورو» معاون رئیس جمهوری ونزوئلا اعلام کرد «هوگو چاوز» که در چند روز اخیر وضعیت جسمانی وی به دلیل مشکلات تنفسی رو به وخامت گذاشته بود، فوت کرده است.
متن پیام تسلیت محمود احمدی‌نژاد به کفیل ری...است جمهوری بدین شرح است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون

دوست گرامی جناب آقای نیکولاس مادورو

کفیل محترم ریاست جمهوری ونزوئلا

روح بلند مردمی بزرگ از تبار عدالت طلبان و آزادی‌خواهان به آسمان پر کشید و جهان را در سوگ فرو برد. ونزوئلا فرزندی برومند و شجاع و جهان، رهبری خردمند و انقلابی را از دست داد.

در نهایت تأثر این حادثه غم‌انگیز را به همه ملت‌ها و ملت بزرگ ونزوئلا و خانواده محترم ایشان و جنابعالی تسلیت عرض می‌نمایم.

هوگو چاوز نامی آشنا برای همه ملت‌هاست. نام او یادآور زلال پاکی و مهربانی، شجاعت، پایمردی، عشق به مردم و فداکاری و تلاش بی‌وقفه برای خدمت به مردم به ویژه محرومین و زخم خوردگان از استعمار و استکبار است.

او انسانی عمیقاً موحد و مؤمن و پایبند به ارزش‌های انسانی و آسمانی و باورمند به راه انبیاء الهی و حاکمیت جهانی عدالت و عشق به رهبری صالحان بود.

او همزمان که با رشادت تمام در برابر زیاده‌خواهی‌های مستکبران می‌ایستاد و فشار سنگین تبلیغاتی و اقتصادی و تهمت‌ها و حتی کودتاها را در هم می‌شکست، قامت بلندش در برابر کودکی خردسال فرو می‌افتاد و با دست‌های مهربانش او را نوازش و سرود آزادی و سرافرازی را در گوش او زمزمه و زلال عشق را در اندیشه و جان او جاری می‌کرد.

هوگو چاوز نماد و میراث دار همه شجاعان و مبارزان و انقلابیون در تاریخ پرافتخار و البته غم بار آمریکای لاتین و تجلی روح آزادگی مردم مظلوم این دیار و همه ملت های تحت ستم و پرچم برافراشته مبارزات ضد استعماری و عدالت طلبانه و طلایه دار دوستی بین ملت ها است.

او نقطه اتکاء روحی و پشتیبان همه انقلابیون و آزادی خواهان منطقه و جهان بود.

او حقیقتا جلوه روشنی از یک ونزوئلایی پرشور و آرمانی و دوست داشتنی است و مردم بزرگ ونزوئلا با آگاهی و هوشمندی بارها و بارها او را به مسند ریاست جمهوری رساندند و در فراز و نشیب و سختی ها یاریش کردند و او نیز همه فرصت‌ها و قدرت را برای خدمت به مردم و سربلندی کشورش و آزادی ملت ها به کار گرفت.

او سرانجام در پی یک بیماری مشکوک همه وجود و جان خود را نیز در این راه پرافتخار تقدیم کرد.

او در حقیقت شهید راه خدمت به ملت ونزوئلا و پاسداری از ارزش های انسانی و انقلابی است گرچه امروز و به ظاهر هوگو چاوز، دوست صمیمی و مهربان مردم، در بین ما نیست اما اطمینان دارم که روح آسمانی و اندیشه پاک او هر روز و در افقی بالاتر در دل و جان تک تک مردم آمریکای لاتین و ونزوئلا و همه ملت های عالم و با درخششی بیشتر طلوع می کند و راه عزت و سربلندی را فرا روی همگان قرار خواهد داد.

هوگو چاوز زنده است تا عدالت و عشق و آزادی زنده است. او زنده است تا ایمان و پاکی و انسانیت زنده است. او زنده است تا ملت ها زنده اند و برای استقرار استقلال و مهربانی و عدالت تلاش می کنند.

تردید ندارم که او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسیح (ع) و تنها باقیمانده از نسل پاکان، انسان کامل، خواهد آمد و جامعه بشری را در استقرار صلح و عدالت کامل و مهربانی و کمال یاری خواهد کرد.

یک بار دیگر این ضایعه سنگین را تسلیت گفته و از خداوند منان برای جنابعالی و ملت ونزوئلا و همه ملت ها سعادت و سلامت و رفاه و عزت آرزو می‌کنم.

دوست و برادر شما احمدی نژاد

رییس جمهوری اسلامی ایران