torsdag den 31. maj 2012

به بهانه نامه ی فریدون صیدی راد از زندان اوین به پدرش به مناسبت روز کارگر

چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱٣۹۱ - ٣۰ می ۲۰۱۲




مهربانان

جوانی اراکی  در اوج پویایی و دانش در قفس, بزرگ ترین گناهش دفاع ازضعیفان و آرمان خواهی به کدام روی شما شب بر صورت کودکان خود بوسه می زنید در حالی که هزاران هزار از این جوانان در آرزوی بوسه بر دست پدر زدن در قفس می گریند

بغض در گلو شکسته مادران و پدرانی که در بشت دیوارهای ظلم شما هر روز به انتظار عزیزانشان می نشینند روزی شکسته خواهد شد . در مملکتی که دزدان و قاتلان آزادانه می گردند و شغل و مقام هم به پاس جرمشان نصیبشان می شود سزای جوانی چون فریدون که از خشک شدن دریاچه ارومیه میگفت از فرار مغزها می نوشت از سوختن جنگلها خبر میداد در بهترین ایام زندگیش در قفس بودن است ؟
در کدام بیدادگاه و بکدام مصوبه قانونی شرکت در حوزه انتخاباتی قانونی جرم زندان ذکر شده است این مملکت مهد جهان پهلوانان و عیاران و بزرک سیاست مداران بوده است امیر کبیرها قائم مقام ها و .... و هزاران هزار آزادی خواهان مشهور و گمنام دیگر بوده است که نامشان همیشه به نیکی خواهد ماند. البته در طی تاریخ سیاه کاران و زور گویان زیادی هم بر این خاک قدم گذارده اند ولی نامی بجز پلیدی و زشتی بر جای نگذاردند . هر شب که با وجدان خود تنها شدید مطمئن باشید که فریاد آزادی خواهی و بیگناهی هزاران جوان و پیر مرد زن این سرزمین در بند به گوشتان خواهد رسید .صدها جوان ایرانی با این جوانان پاک در مدرسه درس خوانده اند فریدون ها را می شناسند کودکان شما روزی از شما باز خواست خواهند کرد اشک های به دامن فتاده مادران و پدران این پهلوانان روزی مشت خواهد شد
سر بر استان قدم هایت می سایم و به دستان زحمتکشت در رویاهایم بوسه می زنم پدر .
دیریست که با هم در شب های کوهستان اتشی نیفروخته ایم . دیریست که در دشت ها و جنگل ها پای نگذاشته ایم.
پدر دوست داشتم هنگامی که بعد از بیست و اندی سال کار و تلاش بازنشست شدی در کنارت باشم تا شبی را که انقدر با شور و اشتیاق در انتظارش بودی جشن بگیریم . افسوس که هدیه ای برایت نداشته ام جز درد و انتظار.

یاد واپسین روزهایی که در کنار هم بودیم برایم تداعی کننده رنج هایی است که جانت را می فرسود. چشمان ابری ات هنگامی که برایم از خودکشی دوستی می گفتی که به خاطر تعدیل نیرو شغلش را از دست داده بود . یا ان دوست دیگری که بر اثر تهدید به اخراج وتنش های محیط کار انقدر تحت فشار بود که جانش را از دست داد
روزها و شب هایی نه چندان روشن که تو و سایر همکارانت گاه تا چندین ماه حقوق و دستمزدتان را دریافت نمی کردید و در همان حال طنز تلخ ماجرا این بود که مجبور به اضافه کار اجباری بودید تا مبادا شغلتان را از دست بدهید . پدر هنوز چهره ی ان همکارت که بر اثر فشار ناشی از کار طولانی دچار سانحه شد ودستش به شدت اسیب دید در برابر چشمانم است.
با انکه کارگران کارخانه های مجاور با وضعیت مشابه شما دست از کار کشیدند و خواستار اعاده حقوق اولیه شان بودند . گویی خاطره سرکوب یک اعتصاب در دهه هفتاد انچنان تلخ بود که شما از تکرارش واهمه داشتید.
بعد از ان اعتصاب با انکه کودکی بیش نبودم به خاطر می اورم سر زدن به خانواده ان دوستی که به زندان افتاده بود و دلجویی از خانواده اش را .
پدر عزیز اکنون دومین سال است که یکم ماه می روز جهانی کارگر را در زندان اوین و در کنار دوستانم جشن می گیرم در حالی که در دادگاه محکوم شده ام به تحمل سه سال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد بر اندازی نظام .
بنا به انچه در حکم دادگاه ذکر شده اتهاماتم مربوط است به یک وبلاگ که در کنار مطالب مربوط به جنبش سبز اخبار مربوط به اعتراضات کارگری شهرمان را پوشش داده ام و همچنین شرکت در تشییع جنازه ی ایت الله منتظری .
در عجبم که چگونه شرکت در مراسم به خاکسپاری یک روحانی و مرجع تقلید ودفاع از حقوق کارگران ونقد حاکمیت به تبانی برای براندازی یک نظام تفسیر می گردد؟!
پدر از زمان کودکی که مرا با خود به کوهستان می بردی از تو درس عزم و اراده و شکیبایی اموختم . مضمون نغمه ها و ترانه هایت برایم درس دوستی و احترام به انسان ها و طبیعت بوده است و به یاد دارم داستان هایی که برایمان می گفتی و کتاب هایی که برایمان می خواندی از صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان که مضمون شان حق طلبی و دفاع از حقوق مظلومان بود . از همان کودکی مارا به خواندن و دانستن و در نتیجه عدالت خواهی تشویق می کردی..

حال اگر در این زمانه عدالت به گونه ای تفسیر می گردد که دفاع از محرومان مستوجب کیفر است امیدوارم که لایق تحمل این کیفر باشم.
پدر عزیزم روز جهانی کارگر را به تو و تمام زحمتکشان تبریک می گویم و زیستن در دنیایی بهتر و انسانی تر را برای همه مردمان ارزومندم.

فریدون صیدی راد از بند ٣۵۰ اوین

Ingen kommentarer: