tirsdag den 26. juni 2012

ما مردمان آزاد و شادی بودیم چه بر ما گذشت

به نظر شما ما ايراني‌ها ملت غم پرستي هستيم؟در جواب بايد بگويم كه آره؛ ما هم غم پرستيم هم افسرده. فكر نمي‌كنم كه در جهان هيچ ملتي به اندازه ما عزاداري داشته باشه؛ اگر باور نمي‌كنيد بريد و توي تقويم نگاه كنيد و ببينيد كه ما چند روز عزاداري مي‌كنيم. شهادت و وفات و.... همه هست. همين ائمه اطهار از خرد و كلان از علي اصغر تا خود پيامبر همشون عزاداري مخصوص به خودشون را دارند. تازه بعضي‌هاشون هم دو بار فوت شدن و جالب‌تر اينكه بين دو روايت وفات كاملا عزاداري داريم مثلا 20 روز ايام فاطميه داريم.

از اين‌ها كه بگذريم براي هر كدام از شهادت‌ها يا وفات‌ها از يك روز قبل به استقبال عزاداري ميروند و شهر را سياه پوش مي‌كنند. از اين هم كه بگذريم سه عزاداري كبيره داريم محرم و صفر و رمضان كه سه ماه را بي‌وقفه به عزاداري مي‌پردازند. حالا اگر كل شهادت‌هاي تقويم را با يك روز قبلش و اين سه عزاداري كبيره را حساب كنيم 165 روز مي‌شود از 365 روز.و هرچندگاهي يكي از اين عزاداري‌ها قمري مانند كسوف بر يكي از جشن‌هاي خورشيدي ما مي‌افتدو همين چند روزه‌ي خوشي ما هم به عزاداري تبديل مي‌شود.

آخه ما براي فاميل يا حتي پدر و مادر خودمان اين همه سال عزاداري مي‌كنيم كه بعد از 1400 سال هنوز هم عزاداري كنيم؟

. تا حالا حساب كردين چند روز در سال عزاداري رسمي داريم؟ اگه يه حساب سرانگشتي بكنيم مي بينيم حدود چهار ماه در سال ما رخت عزا به تن داريم. اين چهار ماه رو علاوه كنين به مصيبت هاي شخصي كه تو بعضي مناطق كشورمون واقعاً سخت مي گيرن
اگر به اینها درگذشت فامیل و همسایه و هفتم و چهلم و سال آنها را اضافه کنیم روز کم می آوریم بیخود نیست که با هرکه حرف از درگذشت افراد در ایران میزنی می گویند راحت شد .ای بابا مگر زندگی شکنجه گاه است که راحت شد این دنیای بزرگ و این عمر کوتاه نمیبایست جایی برای افسوس و از دست دادن فرصت شادیها باشد واین را نیکان ما خوب فهمیده بودند واین فرهنگ خاک برسری و شیون و زاری وارداتی همه شادی های ما را از یادمان بردما مردمان آزاد و شادی بودیم چه بر ما گذشت که به اینجا رسیدیم.
روي صحبت من با كسي نيست و نمي خوام از كسي انتقاد كنم. اما سوال من اينه كه تا وقتي شادي هست، چرا غمگين باشيم؟ چرا به جاي غم و اندوه و بار منفي، شاد و خوشحال و مثبت نباشيم؟ چرا مراسم ها و جشن هاي شاديمون رو كم وكمتر مي كنيم و عزاداري هامون رو پر و بال مي ديم؟ چرا دنبال نور نيستيم و تو تاريكي سير مي كنيم؟ آيا يه نفر به تنهايي مي تونه شاد باشه و نسبت به جامعه بي تفاوت باشه؟
فکر می کنید در ایران قدیم چند تا جشن داشتیم و الان چند تا شون رو جشن می گیریم؟ اصلا چند تا شون رو می شناسیم؟
در هر ماه حداقل یک جشن و متوسط بیش از دو جشن بوده.
ما انسانهای شادی بودیم !
فکر می کنید در ایران قدیم چند تا جشن داشتیم

فروردین
۱ فروردین
جشن نوروز/جشن سال نو
۲ فروردین
عیدنوروز
۳ فروردین
عیدنوروز
۴ فروردین
عیدنوروز
۶ فروردین
روز امید،روزشادباش نویسی
۱۰ فروردین
جشن آبانگاه
۱۳ فروردین
جشن سیزده بدر
۱۷ فروردین
سروش روز،جشن سروشگان
۱۹ فروردین
فروردین روز،جشن فروردینگان
اردیبهشت
۱۰ اردیبهشت
جشن چهلم نوروز
۱۵ اردیبهشت
جشن میانه بهار/جشن بهاربد
خرداد
۶ خرداد
خرداد روز،جشن خردادگان
۱۳ خرداد
تیر روز،جشن تیرگان
تیر
۱ تیر
جشن آب پاشونک،جشن آغاز تابستان
۱۵ تیر
جشن خام خواری
مرداد
۷ مرداد
مرداد روز،جشن مردادگان
۱۰ مرداد
جشن چله تابستان
شهریور
۴ شهریور
زادروز داراب (کوروش)
۴ شهریور
شهریور روز،جشن شهریورگان
مهر
۱۶ مهر
مهر روز،جشن مهرگان
۲۱ مهر
جشن پیروزی کاوه و فریدون
آبان
۱۰ آبان
آبان روز، جشن آبانگان
۱۵ آبان
جشن میانه پاییز
آذر
۱ آذر
آذر جشن
۹ آذر
آذر روز، جشن آذرگان
۳۰ آذر
جشن شب یلدا
دی
۱ دی
روز میلاد خورشید؛ جشن خرم روز، نخستین جشن دیگان
۸ دی
دی به آذر روز، دومین جشن دیگان
۱۵ دی
دی به مهر روز، سومین جشن دیگان
۲۳ دی
دی به دین روز، چهارمین جشن دیگان
بهمن
۲ بهمن
بهمن روز، جشن بهمنگان
۵ بهمن
جشن نوسره
۱۵ بهمن
جشن میانه زمستان
۲۹ بهمن
جشن سپندارمذگان، روز عشق
اسفند
۵ اسفند
جشن اسفندگان

Ingen kommentarer: