søndag den 4. marts 2012

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

شاید یکی از بزرگترین موفقیت های شاعران مشروطه این بود که آنان موفق می شدند که شعرشان را تا حد تبدیل شدن به ضرب المثل پیش ببرند. در این میان میرزاده عشقی جوان، که سری پرشور و زبانی گرم و طناز داشت، شاعری منحصر بفرد است.

وی مانند بسیاری از پیشروان مشروطه از همان سالهای جوانی به فعالیت ادبی و فرهنگی پرداخت. در سن هفده سالگی روزنامه " نامه عشقی" را دائر کرد. سپس همراه گروهی از مدان سیاسی به استانبول مهاجرت و نخستین آثار شاعرانه اش از جمله " اپرای رستاخیز شهریاران ایران" و " نوروزی نامه" را در استانبول سرود. اشعاری مانند "خرتوخر" و " بشنو و باورمکن" از حد شعر عبور کرد و به ضرب المثل تبدیل شد.

خرتوخر

این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست؟ شده محتضر!

موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در

به به از این مملکت خرتوخر

بشنو و باور مکن

جان پسر، گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن

تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن

مملکت ما شده امن و امان
از همدان تا طبس و سیستان
مشهد و تبریز و ری و اصفهان
ششتر و کرمانشه و مازندران
امن بود، شکوه دگر، سرمکن
بشنو و باور مکن

Ingen kommentarer: