tirsdag den 6. december 2011

پس چرا ما ایرانیها توی سر و کله خود می زنیم


این روایت از من نیست خبرگزاری قطره امروز ان را نقل فرموده :

علامه مجلسی ره نقل کرده که در آن وقت جاهای ایشان را در بهشت به ایشان نمود و حور و قصور و نعیم خود را مشاهده کردند و بر یقین ایشان بیفزود و از این جهت احساس الم نیزه و شمشیر و تیز نمی‌کردند و در تقدیم شهادت تعجیل می‌نمودند.


... ( من که نفهمیدم که اینها برای حوری و غلمان اینهمه مشتاق بودند که امیدوارم از آنروز تاحالا مشغول عشق و حال بوده باشند پس چرا ما ایرانیها توی سر و کله خود می زنیم )

و سید بن طاوس روایت کرده که در این وقت محمد بن بشیرالحضرمی را خبر دادند که پسرت را در سرحد مملکت ری اسیر گرفتند، گفت عوض جان او و جان خود را از آفریننده جانها می‌گیرم و من دوست ندارم که او را اسیر کنند و من پس از او زنده و باقی بمانم. چون حضرت کلام او را شنید فرمود خدا ترا رحمت کند من بیعت خویش را از تو برداشتم برو و فرزند خود را از اسیری برهان، محمد گفت مرا جانوران درنده زنده بردرند و طعمه خود کنند اگر از خدمت تو دور شوم پس حضرت فرمود: ای جامه‌های برد را بده به فرزندت تا اعانت جوید به آنها در رهانیدن برادرش، یعنی فدیة برادر خود کند، پس پنج جامه برد او را عطا کرد که هزار دینار بها داشت

.)جامه برد گران ترین جامه ان زمان بود که در دربار ساسانیان اشراف به تن می کردند و ایشان حتما اشتباها در جنگ تبرستان با ایرانیان با خود به صحرای کربلا برده بوده ؟؟
فراموش نکنید فرزند این مجاهد اسلام که امام حسین جانش را نجات میدهد در جنگ و کشتن ایرانیان اسیر شده بوده است و داستان جنگ در ری خود هزار برابر قم انگیز تر از عاشورا می باشد)

Ingen kommentarer: