tirsdag den 3. januar 2012

خدایا تا به کی ساکت نشینم

 
 
خدایا تا به کی ساکت نشینم / من این ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّات عالم منترِ توست / تمامِ حقّه ها زیرِ سرِ توست

چرا پا توی کفش ما گذاری؟ / چرا دست از سرِ ما بر نداری؟

به دستِ توست وُسع و تنگ دستی / تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی

تو این آخوند و ملاّ آفریدی / تو تویِ چرت ما مردم دویدی

نمی‌دانستی که ایران است اینجا/ حراج عقل و ایمان است اینجا

نمی‌دانستی که آخوند چه چیز است / زمانش گر رسد ملا چه هیز است

خداوندا مگر بی کار بودی / که خلق مارِ در بستان نمودی؟


چرا هر جا که دَأبی زشت دیدی/ برای ما مسلمانان گزیدی

میان مسیو و آقا چه فرقست / که او در ساحل این در دجله غرقست

به شرعِ احمدی پیرایه بس نیست؟ / زمانِ رفتن این خار و خس نیست؟!
در ایران تا بود ملا و مفتی/به روز بدتر از اینهم بیفتی

بیا از گردنِ ما زنگ وا کن / ز زیرِ بارِ خر ملّا رها کن

Ingen kommentarer: